چه به من نزدیک است این گوجه گندیده، غرور.
امان از خلایق
عجب نقشی داره ایفا میکنه این تلویزیون و رسانه ملی در آموزش فرهنگ و ادب ایرانی و اسلامی. خدا رو شکر که ما از یه زمانی(که هیچ کی نمیدونه چند ماه پیش بود) دیگه تلویزیون نمیبینیم. اما مجموعاً تو این یه ساعتی که تو کل عید از سریالهای عیدانه مستفیض شدیم کلی فحش و ضایع کردن و فک پیاده کردن بلد شدیم که میتونیم بریم باهاش تو اجتماع گلیممون رو از آب بکشیم. البته جامعه ما این طرز صحبت و رفتارهای حال گیرانه رو هم میطلبه. یعنی یه جورایی خلایق هر چه لایق.
هو القاسم
(قدیمها نوشته بودماش برای مجلهای، هی چاپاش عقب افتاد. بالاخره نفهمیدیم چاپ شد یا نه. با اجازهشان با کمی ویرایش ادبی این جا گذاشتمش)
دختر بودن هم سخت است. مخصوصاً دختری باشی که مورد پسند عرف و فرهنک ما باشد. وقتی دختری حق نداری خودت باشی. باید دختر باشی. حق نداری تنها باشی، بایست خوددار باشی. حق نداری گاهی سر به بیابان بگذاری. حق نداری فریاد بزنی. حتی حق نداری آواز بخوانی. خدایا … مگر صدایم را تو به من ندادهای؟ مگر این سینه را که گاهی آهش بلند میشود تو تنگ نساختهای … پس چرا وقتی میگیرد نمیتواند تمام تنگیاش را در گوش کائناتات فریاد بزند. خدایا چرا، دختر، میگویند که مثل گوهر است در صدف. در حالی که من همواره صدفی هستم پر ز گوهر، که قدرش را هیچ یک از کسانی که بر جای تو نشستهاند نمیدانند. میدانی! آری … و من به جرأت میگویم. بگذار بدینوسیله به آگاهی مقام عالی قدرتت برسانم که ای خداوند، ای آفریدگار هستی! بدان که این جا در این دنیایی که تو آفریدیاش، که تو و تنها تو خدایش باید باشی، خدایگان بسیارند. این جا بزرگترها خدایند، این جا مردها خدایند، این جا قدرتمندان خدایند … کجایی … کجایی که زمینی که آفریدی را برای دخترانت تنگ کردهاند. کجایی که فضای اختصاص یافته به هر آفریده مؤنث تو را یک هزارم مذکرت فرض نمودهاند. نه … هرگز باور نمی کنم که تو این گونه آفریده باشی زمین را. مگر همه جا نگفتهای که شما را زوج آفریدهایم. آیا باور کنم که نیازهامان را و امکاناتمان را مفرد کردهای؟ این چه معادلهایست که میبافند این بیسوادان سوداگر؟
خدایا پاسخام گو؟ تو به کدام یک از این خدایگان گفتی که به هر یک از دختران من بگویید نگرید، درد دل نگوید، شکوه نکند، بر چمنی که من رویاندم گام ننهد، در شبی که من تاریک نمودم نفس نکشد، به مردی که من گماردمش تسکین نیابد، نخندد، تا بهشت را بر او گوارا سازم. چگونه است خدایا … چگونه است که میگویند تو گفتی و دریغا که هر آن چه میجویم تو را کمتر مییابم در این به گفتهشان گفتههایت. خدایا کی چنین صلا زدی بر همگان که گویی از خواب غفلت برخاستم و دیدم که هر آفریدهای به جد به انعقاد این فرمان نفرموده در کار است و من سرگشته از این همه تلاش برای اجرای حکم الهی، تنها توانی که برایم میماند محکوم شدن است تا من هم به نحوی سهم خود را انجام داده باشم. ولی نمیدانم چرا دلم برایت تنگ میشود. مگر نه اینکه معبودی که به عبادت مشغول است، در محضر پروردگار خویش است؟ پس چرا دلم زیاد برایت تنگ میشود؟
دلم که برایت تنگ میشود به زیر سقف آسمان تو میآیم. آسمانی که همهاش از آن توست اما اندکی را چنگ انداختهاند خدایگان و به میل خود تقسیم می کنند. اطرافاش دیوار میکشند و مرا درون حصاری میگذارند و گویی میگویند سهم من از آسمان تو همین قدر است. اما من میدانم که تو آن قدر مهربانی که آسمانات را طوری آفریدی که همهاش را بتوانند همگان در آغوش کشند و باز هم بر کسی تنگ نشود. آه که چه آسمانی داری تو. آه که چه دستم تنگ است در همآغوشی تو. آه راستی یادم نبود. دستم بسته است.
وقتی لبریز از شوق تو میشوم … به کنار رودخانه باید میآمدم انگار. دلام این را گواه است. گویا با هم آن جا قرار گذاشته بودیم. آه اما خدایگان دروغین آن جا راهم قبضه کردهاند. خداوندا بدینوسیله به اطلاع شما میرسانم اینجانب وقتی میخواهم سر قرارم با شما حاضر شوم، ابتدا شایسته است که موقعیت را از نظر وضعیت سوق الجیشی بسنجم چون اگر خدایگان زمینی آن جا باشند، زمین و زمان بر من حرام اعلام گشته است. آخر آنها که میآیند شرع و عرف و فرهنگ و زیباییهای چارچوبی و سایر فرشتگان و خدم و حشمشان بوق و کرناشان کرِ مان میکند که دور شوید، نیست شوید. چون اگر خداوندا… اگر خدای ناکرده یکی از خدایگان چشمش به یکی از زیباییهایی که تو در کمال محبت و سخاوت به من دادی بیفتد به گناه(اوه نه گناهاش از آن من) به زحمت میافتد. اوهوم … تازه یادم آمد چرا وقتی میخواستم از جوی کنار خیابان بپرم نتوانستم. خدایگانت پایم را بسته بودند. پایی که تو به من دادی. خدایا بدینوسیله میخواستم از تو بپرسم که آیا تو به آنها گفتی که پایم را ببندند؟
امروز پیشآمد کرد که شرفی یابم حضورت را … چه تو خودت از من خواستی. از در خانهات عبور کردم. صدایت را شنیدم که مرا خواندی و به طرفة العینی دریافتم که جای خودت را میخواهی در قلب نساء من. شاه نشیناش را، که از آن توست. اما خدایگان دروغین بر در خانهات نشسته بودند، گفتند یا اندرون خانه یا برون خانه. چه اندرون را تصاحب کرده و بیرون را میبخشند تا به اندرونخریداران افزون گردد. خدایا نگذاشتند من بر در خانهات به سجده بیفتم. خدایا مگر درون و برون و خاک لای درز در خانه از آن تو نیست؟ پس آنها چه کارهاند؟ چه کارهاند که گاهی درون تجویز میکنند و گاهی برون خانه بودن را… خدایا به خداوندی خودت قسم که درون را ارزانیشان کردم و برون را برگزیدم تا از آن تو باشد. به دنبالات گشتم. خواستم بر خاک بیفتم همان جا برایت. در حضورت. ولی خدایا محضرت را بیابانت را هم خدایان دیگری اشغال کرده بودند و خالصانه به نیابت تو مشغول بودند. فتوا دادند دخترت در بیابان بایستی نشسته به نیاز بپردازد تا خدایگان دیگر در صراط مستقیم راهشان را به سوی تو با فخر هر چه تمام برگامند مبادا سنگی پایشان بخلد و در چاهام اوفتند. خدایا کمر دخترت را خم کردند تا راهشان کج نشود. خدایا بدینوسیله مراتب عذرخواهی خودم را به حضورت میرسانم و ضمن حمد و تسبیحت اعلام میدارم که شاه نشین قلب من تکیهگه خیال توست، اما سر جایاش نیست، اریکهی شاهنشاهیات را به یغما بردهاند غلامکان سیاه ناسپاس تو، شاهنشینات را مخروبهای کردهاند. خدایا دخترت را، آفرینش نگارگرانهات را به کجا میبرند؟ آه یادم آمد چرا مدتی است بارم سنگین است. اشکهایم را بردهاند به پای امر و نهی خودشان قربانی کردهاند. مرا ببخش که در کمال بیچارگی و تنگدستی اشکی ندارم برای سجادهات. خدایگان زمینی هدیههای ناچیز گاهیانه مرا هر روزه به خراج میستانند.
خدایا باور نمیکنم که تو از من روی گردانی، که رویم بگردانی اگر گردانم بینی. خدایا هر آن چه میدانی و میخواهم از خواسته تو ارزانیام کن. خدایا آدمم نکن. حوایم کو؟ هوایم ده. رهایم کن تا برکنم این شجره حرام خوشه خوشه گندم سیرهی گناه آلود آدم خوردهی قی شده را در صورتم.
خواهی در وصل بسته باشد باشد
خواهی که (هنوز)* خسته باشم باشد
دانم که شکستگان را داری دوست
خواهی که دلم شکسته باشد باشد
* به نظرم رسید قافیهاش این طوری بهتر است. ولی در اصل شعر این کلمه نیست.
یک راز
مدتهاست به این نتیجه رسیدهام که برای اینکه چیزی باشی فقط و فقط باید آن گونه زندگی کنی. به گذشته که نگاه میکنم میبینم به هر چه فکر کردهام که انجام دهم نرسیدهام اما همانگونه که بودهام، شدهام. نمیدانم این همه راه موفقیت و راز خوشبختی و همایش چگونه بودنها به راستی کسی را زیستانده است به شیوهای که میخواسته یا نه. اما من از این پس لااقل، میخواهم باشم آن گونه که میخواهم. فقط و فقط همین.
نتیجه قوانین نابرابر
این یکی از نتایج قوانین قانونی کردن نابرابری زن و مرد است:
اینجا میتونید دانلود کنید:
http://www.sadeq.ir/media/IranianWomenInAfghanestan.mp4
از عجایب
از عجایب یکی این است که این نوشته و قلم چه قدرتی دارد که صاحب پول و ثروت و قدرت و اسلحه از آن هراس دارد تا سر حد مرگ.
ترک و فارس
حکایت مشکلات و درگیریهای عدیدهی من با استاد و اساتید و سایرین بر حسب اتفاق ترک من هم برای خودم حکایتی شده است.
روزی یک مقاله خواندم از یک ترک که به زعم خودش مسئله ترک ستیزی ایرانیان را به لحاظ تاریخی مورد بررسی قرار داده بود. تا به امروز همیشه فکر میکردم که چرا هموطنان ترک این همه مهاجرت نموده و جلای وطن نمودهاند و با خود میاندیشیدم که آیا وضعیت اشتغال و امکانات رفاهی در استانهای ترکنشین این قدر بد است که آنان را مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر به خصوص تهران مینماید؟…
باری خدا شاهد است که تاکنون هیچ گروهی را به خاطر ویژگی قومیشان به ناروا متهم نساختهام. اما امروز در مقاله سراسر اتهام زننده آن هموطن ترک نکاتی نظرم را جلب کرد و چند پرسش در ذهنم ایجاد کرد. آنچه این جا نگاشتهام پراکندهای از این پرسشهاست که در پسزمینه ذهنم مانده و میدانم که در گوشه و کنار به دنبال پاسخ آن خواهم بود. اگر یافتم روزی آن را هم خواهم نبشت.
باری در بخشی ایشان ذکر کرده بود که افرادی در گذشته تاریخ آذربایجان به دلیل نارضایی از حکام روسی و عثمانی به ایرانی بودن روی آوردهاند. صلاح میدانم به نکات دیگر اشارهای نکنم چون بنا ندارم ناخواسته سبب رنجش شوم. اما از همین جا این سؤال برایم ایجاد شد که آیا ترکها به جای اصلاح حکومتهای خود ترجیح میدهند ملیت خود را عوض کنند؟ مایلم بدانم در مملکتی که اکثریت جمعیت آن را نژاد فارس تشکیل میدهد، در حالی که بسیاری از سردمداران آن از اقوام ترک میباشند چرا باید در حق آنان اجحافی صورت گیرد؟ و چرا ترکها همه جا به وفور دیده می شوند و باز هم شاکیاند که چرا دیده نمیشوند؟ برای نمونه همین دانشکده علوم دانشگاه شاهد خودمان که من میبینم از سر تا ذیلاش ترکاند. خدمه، کارشناس، استاد، رئیس دانشکده، کارگر ساختمان و ….
چرا در لیست استانهای محروم، مناطق ترکنشین در انتها و در لیست معترضین آنها در ابتدا هستند؟ آیا این غیر از این معنایی میتواند داشته باشد که آنها بهتر از هر اقلیتی حق خود را از این سرزمین گرفتهاند. که صد البته این بد نیست اما…. آیا غیر از تهران و چند شهر معدود دیگر در مملکت کسی آثار رفاه را میبیند؟ همین تهران هم چند درصداش ترک است؟ بماند …. ای کاش فرصتی میبود تا به صورت جدی مسئله تعدد قومیتها در ایران و علتها و آسیبشناسیها و صد البته فوائد آن را مطالعه میکردم. فعلا که برایم چالشی شده که چرا من یکی با ترک جماعت معاملهام نمیشود. دوست دارم بدانم ایراد در من است یا واقعا ویژگیهای جامعهشناختی در این امر مؤثر است یا شاید هم اتفاقی است. دوست دارم بدانم این موزائیک قومی آیا واقعا موجب بالندگی است یا اختلاف. و این که ریشهاش آیا از کشورگشایی ایرانیهاست یا مهمانپذیریشان که بعدها صاحب خانه داری شدهاست. و خیلی چیزهای دیگر هم میخوانم بدانم.حالا…
در آخر به قول صادق جان از قول مادر یکی از دوستانش! ما که پیر نیستیم خدا هم که بخیل نیست. ایشالاه فرصت میشه …
استفاده از دامنه با نام فارسی
چند ساله که داره روی اسم دامنههایی با الفبایی غیرلاتین کار میشه. نتیجه کار یه استاندارد هست به نام IDN که خلاصه International Domain Name است. در این استاندارد نام از یه رشته غیرلاتین به کد Punycode تبدیل میشود.
برای دامنههای ایران IRNIC مسوول ثبت و نگهداری و مدیریت است. این مجموعه برای ایجاد یک دامنه فارسی به نام .ایران فعالیت کردند و الان این دامنه قابل استفاده است. مثلا اگه شما روی نشانی http://یزدانپرست.ایران.ir کلیک کنید، وارد وبلاگ خودخودمان میشوید. یا نشانی http://سمپاد.ایران.ir شما را به وبسایت انجمن دانشآموختگان استعدادهای درخشان میبره.
در هر این نامها هنوز مشکلی دارند و اون اینکه هنوز لازمه که .ir به نام دامنه ,ایران اضافه بشه که به نظر جالب نمییاد.
اگه شما مسوول یه isp باشید یا روی سرورهای سازمانی که توش کار میکنید نظارت داشته باشید میتونید این مشکل را با یه حقه دور بزنید.
برای اینکار لازمه که اول از همه BIND9 که معروفترین DNS Server دنیا است را روی سرور اینترنت نصب کنید. بعد دو تا زون برای .ایران و .ايران اضافه کنید. (اشتباه نکنید یکیش با ی فارسی است و دیگری ي عربی! چون punnycodeها برای اونها فرق میکنه)
بعد به BIND9 بگین که درخواست برای تبدیل نام به آیپی برای این Zoneها را به سرور ns.nic.ir ارسال کنه.
توی Ubuntu برای اینکار کافیه یه فایل با این محتویات بسازید:
zone "xn--mgba3a4fra" { type forward; forwarders {194.225.70.89; 137.189.6.21; 198.6.1.162;}; }; zone "xn--mgba3a4f16a" { type forward; forwarders {194.225.70.89; 137.189.6.21; 198.6.1.162;}; };
و بعد داخل فایل named.conf این خط را اضافه کنید
فراموش نشه که بعد از راهاندازی مجدد BIND کلاینتها را جوری تنظیم کنید که از این سرور به عنوان DNS سرور استفاده کنند.
برای امتحان میتونید به نشانی http://صادق.ايران بروید. اگه باز شد، شما کار را درست انجام دادین! فراموش نکنید حتما از فایرفاکس یا مرورگری که از IDN پشتیبانی میکنه برای تست استفاده کنید!
نیمه پنهان
این از اشتباهاتی است که در تعجبم چطور از دید برخی پنهان می ماند و هنوز هم از حکومت دفاع می کنند: سلیمی نمین در تحلیل انتخابات اخیر ادعا کرد “برخی خواص در انتخابات دولت دهم تدارک عدم تمکین نسبت به رأی مردم را دیده بودند که این امر سبب شد برخی از شخصیتها که انتظار میرفت مسائل را خوب ببینند، دچار اشتباه شوند. ”
وی در توضیح ادعای خود، نامۀ هاشمی به آیت الله خامنه ای را مورد اشاره قرار داد و گفت “هاشمی در نامه خود به رهبری نوشت که من در انتخابات هیچ دخالتی نداشتم و در مناظره نسبت به من بیاحترامی شده است، این در حالیست که قبل از بحث مناظرهها هاشمی وارد انتخابات شد و امکانات دانشگاه آزاد و فرزندان خود را نیز وارد انتخابات کرده بود. ”
این فعال اصولگرا همچنین به نکته ای خلاف ادعای رسانه ها و مقامات اصولگرا اقرار کرد و گفت ” شخصیتی که نامه اهانتآمیز بدون سلام و سراسر توهین را به رهبری نوشت، مشکلش با آن مهندسی انتخاباتی بود که رهبر معظم انقلاب ترسیم کردند و این برای کسانی که خود را برتر از ملت میدانند بسیار سخت است. ”
لازم به ذکر است طی ماههای اخیر، تمامی مقامات و رسانه های اصولگرا و همچنین نهاد رهبری، “عدم دخالت رهبری در انتخابات” را مورد تاکید و تبلیغ قرار داده بودند.
مطهری1
پسر استاد شهید مطهری، در همایشی تحت عنوان «جمعیت حامیان ولایت» در تهران، ضمن بیان اینکه “انقلاب ایران مانند انقلاب های روسیه و فرانسه فقط بر مساله عدالت و یا آزادی تاکید ندارد، بلکه انقلابی ایدئولوژیک و فقط قابل قیاس با انقلاب صدر اسلام است”، خاطرنشان کرد “این انقلاب همه آن اهداف را نیز در دل خودش دارد، اما در قالب اسلامی. مفهوم آزادی در اسلام ممکن است کاملا در تناقض با آزادی آنها باشد، چرا که آنها از آزادی حیوانی حرف می زنند و ما از آزادی انسانی.” وی در ادامه به یکی از سخنان مرحوم پدر خویش اشاره نمود و گفت “ایشان فرموده بودند ما باید به آزادی احترام بگذاریم تا یک وقت جوانان انقلاب فکر نکنند اگر از بیان عقاید دیگران جلوگیری کردند، از این طریق بهتر می توانند انقلاب را حفظ کنند. این درست نیست. ما هیچ ترسی از افکار مخالف نداریم. ما به مکتب خودمان اعتماد داریم. ما منطقی قوی داریم. هر کسی هر حرفی را دارد می تواند بیاید و بیان کند. منتهی مهم این است که ما و علما و دانشمندان و روحانیون پاسخ دهیم. نترسیم ار مطرح شدن افکار مخالف. همان طور که می بینیم در کتب اسلامی افکار مادیون و مناظرات متفکران اسلامی با آنان ذکر شده است. در اسلام از ابتدا این طور بود که با افکار مخالف با تسامح و تساهل برخورد بشود. این مناظره ها خیلی مرسوم بوده است.”