حدس من این است
عشق غمگین است
مهرهها به جای خود به صفاند
صحن بازی ولی کمی پیر است
تاسها تو خالی است
پلهها میلرزند
مارها میرقصند
منچ در کار خود زمینگیر است
تازگیها گلی دیدی
بشکفد از درون صخرهی سنگ
یا آب، بشکافد دل سنگی
بکند شکوهای از جامهی تنگ؟
نفس تازهی صبح
در بستر بیماریست
به گمانم عشق غمگین است
حدس من سنگین است