یادم میآید در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران، اشتباه نکنم سال ۸۴ بود-انتخابات ریاست جمهوری نهم- صحبت بعضی دوستان این بود که در انتخابات شرکت نکنیم و تحریم و از این دست نظریات. آن زمان بنده خدمت دوستان عرض نمودم که رأی ندادن را صحیح نمیدانم. حتی اگر از بین کاندیداها فرد خاصی مورد پسند نیست، بهتر میدانستم که رأی سفید انداخته شود. حتی آنها که رادیکالتر بودند یا احیاناُ روی فرد خاصی نظر داشتند که مشمول رد صلاحیتهای گسترده آن زمان شده بود، را پیشنهاد میدادم که نام فرد مورد نظر خود را بنویسند. در مقابل دوستان هشدار میدادند که چنین و چنان خواهد شد و بالاخره نباید رأی داد! امروز میبینیم که چنان و چنین هم شد. اما هنوز حرف من همان است که بود.
شاید برخی یادمان باشد آن روایت که مولایمان علی (ع) در دعوای خود با فردی یهودی، که مال خود را به او فروخته بود و وی منکر شده بود- شکایت به قاضی برد و از او خواست بدون توجه به جایگاه آن حضرت قضاوت کند. و البته به علت نداشتن شاهد، شکایت حضرت راه به جایی نبرد. اما نکته را بنده در این جا میبینم که مسلماَ حضرت علی میدانست که سرنوشت چنین محکمهای چه خواهد شد. اما چرا باز هم شکایت خود را انجام داد؟ پاسخ من به این پرسش این است که اگر چه اثر مستقیمی در این شکایت بردن نبود، اثر غیر مستقیماش این بود که یهودی متأثر گشت و هم رد مال نمود و هم به اسلام گروید. حال اگر اینگونه هم نمیبود، آیا حضرت باز شاکی میشد؟ پاسخ من به این پرسش نیز مثبت است. چه به قول خواجه «چو درد در تو نبیند که را دوا بکند». منظور من از این اشاره آن است که آدمی زمانی میتواند مدعی شود که خود برای احقاق حق خویش تلاش نموده باشد. وگرنه هیچ موجودی در جهان غیراز مادر نیست که پیش از ابراز نیاز آدمی در صدد رفع آن برآید. به عبارت دیگر اگر انسان احساس میکند اجحافی در حق او میشود، تا وقتی اعتراض ننموده، نمیتواند آن را از کسی طلب کند. البته این که کسی بیاید و حق دیگری را به ناحق زایل کند، امری ناپسند است در جای خود. ولی منِ نوعی وقتی رأی ندادهام نمیتوانم بگویم چرا فلانی رأی آورد؟ یا وقتی اعتراضی نمیکنم، نمیتوانم بعدتر مدعی شوم که فلان اتفاق چرا افتاد؟ چنان که در مثل هم هست، سکوت علامت رضاست. هر چند نه همیشه. اما در چنین موردی به نظر بنده نمیبایست سکوتی چنین داشت تا احیانا کسی آن را مترتب بر رضایت تفسیر کند. و البته این هم هست که به قول عزیزی که میفرمود، آنها که اعتراض میکنند باید بدانند که « اعتراض درد دارد!». بنا بر این اگر من از موضوعی ناراضیام، به تأسی از کردار امام اول شیعیان، میبایست آن را نشان دهم. حالا این که دادگران عزیز این دوره و زمانه چگونه قضاوت کنند، پای خودشان! همچنین است در سایر موضوعات.
و اما اصلی که بنده به تجربه به آن رسیدهام، همانا آن است که در این مدینهی فاضلهی ما احتمال این که آنچه به جایی نرسد فریاد(حق) است، کم نیست. با دانستن این اصل و اعتقاد به آن اصل، ما رسیدیم به این که بگوییم. شد شد! نشد نشد! ممکن است تبرِ فریادمان سنگ را خرد نکند. اما قطرات، راه خود را از میان صخرهها خواهند یافت. والله مع الصابرین.
قالب وبلاگتون یه ایراد اساسی داره. معلوم نیست نویسنده کی هست و اینا خیلی بده
عزیزم تو صفحه اصلی میتونی اسم نویسنده رو ببینی. ولی پیشنهادت بررسی میشه. ممنون.
آخه ها من از طریق توییتر ددی میام. بعد تو صفحه اصلی نمیرم که
پیشنهاد بررسی شد.
پیشنهاد اجرا شد!
مخصی زیاد
حیف که رودربایستی داریم وگرنه …
یعنی میخوام بزنم مونیتور رو خورد کنم.
با مریم جون موافقم.
به قول سعدی:
«چو دانی و پرسی، سؤالت خطاست»
این فکر کاملا غلطه که ما وظیفمونه که کاری رو انجام بدیم یا اینکه فلان کار چون کار خوبیه انجامش بدیم، هرچند بدونیم اثری نداره.
به نظر من این گزاره همیشه درست نیست. هر کاری منافعی دارد و مضراتی. باید بررسی بشه که رایدادن و ندادن هر کدام تفسیرش و نتیجهش چی میشه.
شخصا تا حد امکان باید از ابزار دموکراسی که رایدادن یکی از مهمترین این ابزار است استفاده کرد تا دموکراسی نهادینه شود.
این روزها شرایط با گذشته تفاوتهایی دارد. یک طرف گروهی هستند که همه ابزار دموکراسی با تمام محدودیتهایی که بر آنها تحمیل میشود پایبند هستند و طرف دیگر که این ابزار را وسیلهای کرده است برای رسیدن به اهداف خود و از آن جز پوستهای باقی نگذاشته است.
در این شرایط ترجیح میدهم که رای ندهم. اما من تنها نیستم. دیگرانی در این جامعه زندگی میکنند که آنها هم ممکن است که رای دهند و یا ندهند.
و این یک عامل به شرایط تصمیمگیری اضافه میکند! در این شرایط اگر احساس کنم تعداد شرکتکنندگان حدود ۳۰٪ یا کمترند، رای نخواهم داد. چه میدانم که اکثریت به باطل بودن و پوسته بودن انتخابات باور دارند در غیر این صورت رای خواهم داد (در شرایط انتخابات ناعادلانه با رای باطله!) تا بعدها حرفی برای گفتن باشد. و بتوان پرسید «رای من کجاست؟»
با عرض معذرت مقایسه این موضوع با داستان حضرت علی و اون فرد یهودی نمونهی بارز قیاس معافارغه. اون دادگاه که حضرت علی بهش مراجعه کرد عادلانه بود. اگر رای به نفع حضرت علی نداد، چون حضرت علی ادله کافی نداشت.
ما چرا باید یک اشتباه رو چند بار انجام بدیم؟ حکومت تکلیف خودش رو مشخص کرده با اینکار تکلیف رایدهندگان هم مشخص شده.
شما اگه قبول دارید که این حکومت خیانت در امانت کرده و فاقد مشروعیت برگزاری انتخاباته پس رایدادن توش بیمعنیه.
رای بدیم که بعدش بدزدن و ما اعتراض کنیم بگیم رای من کجاست؟ خب برای همین رایای که دادیم اعتراض کنید.
شما اگه مالتون رو به کسی بسپارید و اون خیانت کنه، بعد برید شکایت کنید و زورتون نرسه و … باز دفعه بعد میرید چیزی رو بهش میسپارید؟
به نظر من این موضوع بیشتر شبیه داستان خروسزری پیرهنپریه که توی بچگی میخوندیم. یادتونه؟ یک خروسی بود، هربار روباه میاومد گولش میزد میگرفتش، بعد دوستاش سر میرسیدن با بدبختی نجاتش میدادن. دفعه آخر خروسه به روباه گفت:
دیگه نیستم خروس این دفعه خرم / بازم از حرفات اگه گول بخورم
البته باز هم گول خورد!
امیدوارم باعث کدورت نشه. اول نمیخواستم کامنت بگذارم، این صادق گفت بیا نظر بده و مصونیت دیپلماتیک داری و اینها.
برادر اولا این جا درسته ایرانه، ولی وبلاگ دو تا سبز هست، پس نگران مصونیت نباش. بعد هم برای این که بدونی نتیجه انتخاب شما(رأی ندادن) چیه، فقط یک دقیقه وقت بگذار و حساب کتاب کن! ریاست جمهوری که بر باد رفت! مجلس هم ما دو دستی میدیم. بعدیش هم که هلو بپر تو گلوی دیکتاتورها. چرا؟ چون ما قهریم!!! آخه مگه آدم با سرنوشت خودش قهر میکنه؟ hاگه رد صلاحیت کردن، فوقش رأی خط خطی میریزیم. ولی وقتی رأی ندیم چطور میتونیم محاسبه و اثبات کنیم چند درصد رأی ندادن. چهار تا حوزه انتخابات رو شلوغ میکنن تو رسانه میلی نشون میدن. میگن ۷۰٪ مشارکت داشتیم. ۶۰٪اش رأی من و شماست که به جامون ریختن تو صندوق. ولی وقتی همه بیان مثلا اسم فلانی رو بریزن، یا خطخطی بریزن، یا حتی بنویسن «انتخابات ناعادلانه» است، اونوقت حرفی برای گفتن هست. مثل تعطیل کردن کلاسای اول مهر و دم عید دانشگاهمون. فقط وقتی میتونستیم تعطیلشون کنیم که همه نمیاومدن. اما اگه چهارتا شیرین عسل!(فرض کن ۲۰٪ کلاس) میاومدن، اون وقت ماها غیبت میخوردیم. تا چه پیش آید و چه در نظر آید.
نتیجه رای ندادن من اینه که حرمت خودم و رایم رو نگه داشتم. اونها هم باید زور بزنن 4 تا حوزه رو شلوغ کنن بگن مشارکت بالا بود (ضمنا 4 تا خبرنگار هم میتون از حوزههای دیگه خبر بدن و مردم هم میتونن ببینن چه خبره)
نتیجه رای دادن چیه؟ بریم خط خطی کنیم که چی؟ مغز ایکس خوردیم مشارکت رو بالاببریم؟ بابا این همه ملت نوشتن میرحسین و کروبی چقدر براشون مهم بود که الان بنویسیم انتخابات ناعادلانه است، مهم باشه.
این رای باطله دادن مسخرهترین کار ممکنه، چه سال 84 چه الان. هی میگین رای ندادن چه اثری داره؟ رای باطله دادن چه اثری داره؟ حداقل کسی که رای نداده نظام رو تایید نکرده.
کی گفته حتما باید هزار باار رای بدیم که حرف برای گفتن باشه. حرف هست، رای ما رو پس بدین.
من یکی تا این رو پس نگیرم دیگه رای نمیدم، اینقدر غیبت بزنن تا جونشون دربیاد.
یه مطلب دیگه این که اگه اون دادگاه عادلانه بود به خاطر این بود که شاکیاش علی(ع)بود. کما این که به قاضی یادآوری کرد که بدون در نظر گرفتن جایگاه من قضاوت کن و وقتی قاضی قصد داشت از جایاش به احترام حضرت بلند شود، حضرت به او تذکر داد که در دادگاه عدل احترام ویژهای به ایشان نباید بگذارد. پس فکر نکنم مخاطب عامل مؤثر در انجام دادن یا ندادن کار درست باشد. با این حال این فقط یک دیدگاه شخصی است.
دادگاه عادلانه بود چون قاضیش شعور حداقلی داشت.
مخاطب عامل مؤثر در انجام دادن کار درست نیست، ولی کی گفته کار شما درسته؟ رایدادن غلطترین کار ممکنه، توجیهش از اون غلطتر.
با این هم موافق بودم هرچند از جنبهی دیگهای به موضوع پرداخته:
http://imayan.blogsky.com/1389/01/18/post-1068/
رای دادن اون موقع خوب بود الان بده!
رای دادن الان ما نشانه مشروعیت بخشیدن به نظامیه که در به در دنبال نشون دادن مردمی بودن و مشروعیت بخشیدن به خودشه!یادتون باشه که شعار ما بیشماریم مال ماست و نه اونها.اگر ما صف ها را خالی کنیم،اونا پر نشونش میدن ولی اگر پرشون کنیم همین را چماق میکنن میزنن تو سر ما و رهبرای جنبش(اگه بهشون معتقدید) که بفرما اگه قبلی تقلب شد چرا الان اومدن رای دادن دوباره و غیره.
مثالی که زدید خیلی مناسب بود،اگه خواسته باشیم یه مقایسه داشته باشیم:
ما به نظام اعتماد کردیم و رفتیم رای دادیم،همونطور که علی به طرف یهودی خودش اعتماد کرد و باهاش معامله کرد.
نظام رای ما را دزدید ، و یهودی هم حق علی را خورد.
ما اعتراض کردیم در حالیکه کشته میدادیم و نتیجه نبود،علی هم اعتراض کرد در حالیکه میدونست نتیجه نداره.
حالا اینجا داستان ما با علی فرق میکنه:منش علی روی یهودی تاثیر گذاشت ولی سکوت اعتراضی ما نظام را گستاخ تر کرد.
بنظرتون اگه یهودی متاثر نمیشد و قبول دار نمیشد آیا علی بازهم با اون معامله میکرد؟
مقایسه دقایق حکایت حضرت علی با ماجرای الان مثل اینه که من مثل بزنم کوه به کوه میرسه آدم به آدم نمیرسه. بعد طرفم برگرده بگه کی گفته کوه به کوه میرسه؟ بعد کدوم کوه به کدوم کوه میرسه؟و هکذا( :ـ) محض انبساط خاطر گفتم)
واما بعد
مسئله اصلی به نظر من از اینجا شروع میشه که اصلا تأیید نظام کار درستی هست یا نه؟ جواب من اینه که درسته! فحش ندین. وقتی میگیم نباید نظام رو تأیید کنیم، یعنی به طور ضمنی داریم تأیید میکنیم. یعنی نظر دیکتاتورها رو پذیرفتیم که اونها=نظام هستن. و وقتی اونا نباشن نظام به هم ریخته است. و چون نظام همیشه باید باشد، پس دیکتاتورها هم همیشه هستند. پس ما همیشه بازنده خواهیم بود.
اما عقیده من این هست که نظام متشکل از ریزترین قطعات جامعه یعنی افراد است. یعنی ما! یعنی اگر نمیخواهیم نظام را تأيید کنیم خودمان را زیر سؤال بردهایم و وجود خودمان را کتمان کردهایم. ما با تأیید نکردن نظام به چه میخواهیم برسیم. این که مثلا بگوییم این اشتباهاتی که درون این نظام وجود داره-از قانوناش گرفته تا وقایع تاریخیاش-از آن ما نیست؟ به نظر من این یعنی فرافکنی.
نظام(نظم)به هر نوعی فقط میتواند اصلاح شود اما نمیتواند برداشته شود. اصلاح میتواند بنیادی باشد یا در لایههای بیرونیتر اتفاق بیفتد. به عبارتی انقلاب از دیدگاه من یه اصلاح بنیادی(البته بنا بود باشد!)و مثلا تغییر قانون اساسی یه اصلاح پوستهایتر است.
نتیجهی عرایضام این است که نظام باید تأیید شود، چون خیال بافی است اگر بگوییم ما نظام بهتری را از نو بنا میکنیم. ما فقط میتوانیم به نظام جهت دهیم. همانطور که الان این اقلیت این نظام را به نفع خود مصادره کردهاند. هدف ما باید این باشد که نظام را به نفع اکثریت بازپس گیریم. چرا که وقتی یک کلیت با اجزاء درست پر میشود، همآهنگی در آن به وجود میآید و در آن توازن برقرار میشود. و در غیر این صورت به چهره انسانی میماند که فقط دماغش دیده میشود!
من فکر میکردم متوجه میشید که منظور از نظام همون حاکمیت الان نظام و شیوه ی حکومتیشونه وگرنه مشخص تر میگفتم 😉
حرفای شما همش درست ولی دلیلی برای دادن توش نبود!
آوردن روایت توی مطلبتون بمنظور مقایسه و نتیجه گیری نبوده؟!
کجای حرفهاشون درست بود؟
13 سال پیش گفتن نظام رو باید تایید بکنیم تا بتونیم اصلاحش بکنیم. اصلاح شد؟
مغلطه نکنید این نظامی که شما با انتخابات تاییدش میکنید نظم اجتماعی نیست، سیستم حکومتیه. این نظام هم اصلاح نمیشه واسلام.
اگر هم اصلاح میشه چرا اول یک درجه اصلاح نمیکنیم بعد 100 واحد تقویتش کنیم؟ چرا همهش تقویت کنیم با امید(توهم؟)اصلاح در آینده؟ مخلص کلام اگه اصلاح میشه اول اصلاح کنید، اگه نمیشه هم نظام فاسد رو تقویت نکنید.
با رای دادن رسما تف میندازین توی صورت کسانی که این 10 ماه هزینه دادن که بگن انتخابات صوری باطله.
هنوز تصمیمی مبنی بر رای دادن یا رای ندادن نگرفتم اما به نظرم خیلی چیزای مهمتر از رای هست که میتونیم پس بگیریم! خیلی حقوق اولیه تر! که حتی لازم نیست اونا تقلبی بکنن تا ما دنبالش باشیم!
من بارها گفتم اگه به فرض اونا تو این انتخابات تقلب هم نشده باشه بازم به خودم حق میدم در مورد خیلی چیزا اعتراض کنم! مساله اینه که دمکراسی به نظر من به این معنی نیست که همه حقوق همه افراد رو بدن به اکثریت! اگه اینجوری بود که مثلا تو یه شرکت با ۵ تا سهام دار ۳ تاشون تصویب میکردن که کل سهام فقط مال اوناست!!! حالا این رو بیارید تو کشور. یعنی خلاصه حرفم اینه که آزادی و استقلال فراتر از دموکراسی و رای گیری هست!