این روزها حتی شعر هم حناق نیست
احترام رطیل
سال گذشته برای عید دیدنی رفته بودیم منزل یکی از بزرگان فامیل.
یه بخشی از گفت و شنود رسید به قضیه احترامگذاشتن و بزرگی. اینجا بود که این بزرگوار خاطرهای از پدرشون تعریف کردند:
پدرم همیشه میگفت جوری با مردم رفتار کنید که بهتون احترام بذارند اما نه احترام رطیل. مردم وقتی که نشسته باشند و رطیلی بهشون نزدیک بشه از سر جاشون بلند میشن. رطیل فکر میکنه این بلند شدن از احترامیه که بهش میگذارند اما به محض اینکه مردم بلند شدند و از آزار رطیل احساس ایمنی و آسایش کنند اون وقته که کفش و سنگ و هر چیز دیگهای که دستشون برسه را بر میدارن و قصد جون رطیله میکنند.
حالا این روزها زیاد یادم میاد و زیاد خدا بیامرزی براشون میفرستم و با خودم میاندیشم که مردم به چه افرادی احترام میگذارند و به چه کسانی احترام رطیلی؟!
سرمایه اجتماعی بر باد رفته و قطع آب شرب یزد
یادم میاد پدر مادرم از روزهایی تعریف میکردند که مردم با هم بودند.هر کسی غم و درد دیگری را غم و درد خودش میدانست.
جوانهایی که برای گرفتن گالنی نفت برای همسایه در صف میایستادند.
اما، اما هفته قبل خبری آمد که عمق دور افتادن مردم از هم را برای من عریان کرد. خبر این بود:
«گروهی از کشاورزان اصفهانی لولههای انتقال آب به یزد را ترکاندند!»
ادامه خواندن “سرمایه اجتماعی بر باد رفته و قطع آب شرب یزد”
مسعود بهنود: بازی کثیف
مسعود بهنود
آقای خاتمی باز با دل امیدوارش آمده است به میدان، میترسد، نه از ماشین نفرت و افترا که نزدیک دو سال است دمی از شلیک باز نمیایستد و او و یارانش را بمباران میکند، بلکه از آسیب این همه بیاخلاقی، از درگیر شدن افراطیون با هم، از بههمریختن نظم، از این همه بیهوائی در تهییج مردمان. او بزرگوارتر از آن است که حتی در دل بگوید همین است سزای کسانی که با اصلاحطلبان چنان جفا کردند، وطن دوستتر از آن است که دلش خنک شود از وضع امروز رقیبان تندرو. آقای خاتمی به عنوان یک عالم دین و دینباور ترسش افزون میشود وقتی میبیند ماشین نفرت هر صبح به نام دین روشن میشود و شلیک آغاز میکند. شلیکهای خود را درد دین نام مینهد و هدف هم فقط کسانی هستند که حقیقت را فدای مصلحت تعیین شده توسط قدرت نمیکنند.
پریروز آقای جوانفکر مدیر روزنامه ایران و خبرگزاری دولت، در سرمقاله آن روزنامه به منقدان دولت پند داده بود که از این همه تهمت ناروا و افتراهای نادرست دست بردارند. او با نقل چند نمونه خبر که با قید «شنیده شده است» و «گفته می شود» در ستونهای ویژه برخی روزنامهها آمده، نشان داده بود که مقصودش کدام نوشته هاست. با خواندن این مقاله پندآموز سادهترین کار این است که آدمی رو به سوی آسمان بگوید الهی شکر و به یاد خود آورد که در این پنج ساله همین تیم آقای جوانفکر، که از همه عزلها تا به حال جان به در برده، چه کردند با آبروی دیگران. همانها که امروز از افترا به فغان آمده و گلایه دارند. اما این تنها واکنشی نیست که بعد از خواندن پندآموزی آقای جوانفکر به آدمی دست میدهد.
در پای یک گزارش درباره سخنان پریشب آقای احمدینژاد در مونولوگ تلویزیونیاش، دهها کامنت هست، وحشت افزاست این همه دشنام از سوی کسانی که تا پریروز وی را معجزه هزاره میخواندند و سرباز امام زمان میشمردند و همه کارش شیرین و خدائی بود. میتوانست باعث انبساط خاطر شود و دل کسانی را که پنج سال است از زبان این دولتمردان در امان نبودهاند خنک کند و به یادمان آورد که همینها به محض فتح سعدآباد چهها نثار پیشینیان کردند و سرانجام هم چه جشنی گرفتند برای تشکیل دادگاه نمایشی صد نفره اصلاحطلبان –که سعید مرتضوی با تقلید از سبک دادگاههای استالین بر پاداشت. آنها که همین روزنامه دولت را به نشریهای زرد تبدیل کردند و به چیزی و کسی رحم نکردند، حتی وزیران کابینه و امضا کنندگان میثاقنامه، در فردای عزل.
رییسجمهور که مصاحبه مانند تلویزیونیاش نشان داد تا چه اندازه افسرده است [و این همان حالی است که پیشبینی شده بود] با آهنگی ملتمس گفت به خدا خوب نیست تهمتزدن، آخر مگر دنیا چقدر ارزش دارد. آقای احمدینژاد اگر وسیله داشت که صدای بینندگان را بشنود و اگر علاقهای به این شنیدن داشت به گوشش میرسید که هزاران نفر میگفتند عجب. از کی چنین شده است که تهمت گناه است.
معلم اخلاق دولت [حجتالاسلام تهرانی] در نواری که همه جا هست، ادعا میکند دو بار گریه آقای احمدینژاد را دیده که یکی موقعی بوده که وی را متهم کردهاند که یهودی است. با شنیدن این نوار گیجی غریبی به شنونده دست میدهد. کسی که چنان آسان پنج سال است دروغ میگوید و افترا میزند چقدر باید خودمحور و خود شیفته باشد که به تهمتی چنین به گریه افتد. یهودی بودن اجداد آدمی که جرم و گناه نیست. چنان که پدربزرگ یکی از مراجع حاضر قم، یهودی بوده است. اما یکی از آقای احمدی نژاد بپرسد دادن خبر به جوش آمدن غیرت ایشان از نحوه ملاقات شیراک و آقای خاتمی چه. خبری که عکسها نشان داد هم اصلش دروغ بوده است و هم تاثر ناشی از آن. جاسوس خواندن اعضای هیات مذاکرهگر هستهای و سفیر سابق چه. کاری که تنها در اوگاندای ایدی امین سابقه داشت. چنان که عزل وزیر خارجهای در حال ماموریت هم قبلا فقط توسط ایدی امین سابقه داشت که از قضا آن وزیر خارجه را [مانکن سابق دنیای مد که از اساس انتصابش مساله بود] کشت و داد پختند و آبگوشت آن را به خورد اعضای کابینه داد تا بدانند نادیده گرفتن میثاق چه عقوبتی دارد.
اما این حکایت فرد است و عیب و ایرادهای انسان بیمقدار با صدها عقده درمان نشده، وقتی پای جامعه در میان است و مصلحت جامعهای و مردمانی، به گمانم جای آن دارد که به گفته معلم اخلاق کمی اندیشه کنیم و خوشحال نشویم اگر با هم چنین می کنند. مجلسیان اگر راست میگویند از اهرمهای قانونی مجلس بهره گیرند، اعتبار گم شده را به قوه مقننه برگردانند. گویندگان اگر نمیهراسند امکان دهند قضات مستقل پرونده دولتمردان منصوب را بررسی کنند. گشودن پرونده معاملات بزرگی که میگویند و مینویسند که در آن میلیاردها تومان جا به جا شده، باید در عدلیه صورت پذیرد نه صفحات روزنامههائی با مصونیت آهنین و یا رسانههائی بدون صاحب.
سخن کوتاه و آسانم این است که اصلاحطلبان را اگر چالشی هست با آقای احمدینژاد و دولت کنونی، بر سر یک فرهنگ و مهمتر از آن بر سر سرنوشت این ملک است، دعوای شخصی نیست. اگر فرصتی که دعوای اخیر و جنگ دو دسته از یک جناح ایجاد کرده، موجب شود یک بخش از جامعه سیاسی ایران بیاموزند که افترا بد است و سوءاستفاده از امکانات عمومی برای جنگهای حقیر و منافع گروهی گناه است، دریابند تهمت شنیدن آدمی را به گریه میاندازد، خود اتفاق مهمی است. این اتفاق مهم است، چرا که جناح راست عادت سخیفی را که از دوران انقلاب و در همان شش ماه آزادی بدون نظارت مطبوعات آشکار شد، در این سی و دو سال ترک نگفته است. در روزهای منتهی به انقلاب هر نوع خیالپردازی علیه حکومت پیشین مجاز بود و هیچ گناهی نداشت حتی جزئی از انقلابیگری محسوب میشد. در آن زمان یک حزب قدیمی این رفتار را به عنوان «جنگ نرم با ضد انقلاب» تئوریزه کرد و یک گروه چریکی هم به بهانه این که امکانات عادلانه تقسیم نشده، برای جبران ضعف امکانات خود، مفید دانست قصهپردازی و شایعهسازی و چاپ و انتشار تهمت را.
در این نوشتار روی سخن بیشتر نسل جوان اصلاحطلبانی است که هدفشان ارتقا و سلامت جامعه ایران است. به گمانم به خود باید گفت هر نوع مشارکت جامعه مدرن و آماده رهائی در عادات سخیف کهنه لمپنی موجود در جنگ اخیر وهنی است برای سبزاندیشان و در آن هیچ سودی برای جنبش متصور نیست. هر نوع شرکت در بازی افترا و بیحیثت کردن رقیب، بدان معناست که هنوز مفهوم اخلاق سیاسی را نمیشناسیم و هنوز خطرناکیم برای آینده و سلامت جامعهمان. اگر از اهل اصلاح مقالاتی صادر شود مثل اعلام کشف جاسوسی محمود احمدی نژاد و رحیم مشائی، به همین یک نشانه میتوان گفت تفاوتی با سعید تاجیک و حاجی حدادیان در بین نیست گرچه ممکن است زبان شیکتر و اتوکشیدهتر باشد.
دیروز آقای خاتمی گفت برای ایران میترسد، و پیداست سخت میترسد. به گمانم از آن میترسد که میبیند چگونه در رقابتها بر سر قدرت، اخلاق فراموش شده است، و این خدشهدار شدن روح ایرانی ماست. دقت در کشمکش این روزها نشان میدهد رجزهای این جنگ به زبان امروز نسل جوان و نوگرای ایران نیست، ابزار و مصالحی که در این جنگ به کار میرود برای نسل فردا کاملا ناشناخته است. گرچه مقصد و مقصودشان پیداست.
تا کسی را برای چند ساعت بازداشت میکنند داستانهائی از قول وی میبافند و بر زندگینامه دستگیرشده میافزایند، نامهائی از زبان وی ردیف میکنند که زندانی روحش خبر ندارد. همان کاری که در ده سال گذشته با صدها و بلکه هزاران تن از اصلاحطلبان و صلحدوستان کردند. این کردار سخیف را که قبلا کراهت آن به اثبات رسیده، اصلاح طلبان نباید بپذیرند، ادعاهای دو بخش جناح راست علیه یکدیگر نباید دستمایه تحلیل و تفسیر هیچ اصلاحطلبی قرار گیرد. سخن آقای جنتی در باب بابی بودن «جرگه انحرافی» نزدیک به دولت، همان قدر نازل و کثیف است که چمدان پولی که مدیر سیا آورده بود به تهران و بین روزنامهنگاران تقسیم کرد. گرچه این بار هدف جنگ کثیف زندانبانان و بازجویان صدها اصلاحطلب است اما به گمان من باید از شیرینی نقل این تهمتها گذشت. هیچ معادلهای نباید بر اساس این مدعیات برقرار کرد و هیچ تحلیلی را بر این دادهها بنا نهاد.
ورنه به معنای آن است که به قواعد یک بازی کثیف تن دادهایم.
مرتبط: http://www.kaleme.com/1390/02/26/klm-58205
شریعتی ۳
ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،
اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد ؛
به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد
و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :
(( قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))
خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !
روزه چیست ؟ هیچ !
حج ؟ اصلا ندارد !
زکات ؟ اصلا !
قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا
یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را
در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.
بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند
و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،
« نماز نخوان » ، « روزه نگیر » ، « حج نکن » ، و …. بودند
بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛
یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.
همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟
از همان مکه نمی گوید که
« آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها ،
تا به توحید معتقد می شوید ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »
! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .
محمد (ص) گفت :
((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))
یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛
اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،
ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .
شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،
تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،
غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛
اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،
در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .
آدم حرف او را گوش می دهد ؛
اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،
ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده
و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !
ای کسی که می گویی « غنا» حرام است ،
اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟
اصلا تو این را که این موزیک حماسی است
یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!
موسیقی هزار شعبه دارد ، تاریخ دارد ، نقش های گوناگون دارد ،
بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛
برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !
امام علی(۲)
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به آن چشم نگاهش مکن
شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
پشکل!
زن چادری شکوایه کنان با لحنی نه چندان مناسب از روبرویم رد میشد و به نظر میرسید عصبانی باشد. تنها چیزی که واضح شنیدم این بود:«مثل پشکل!» چنین عبارتی در محوطه مترو چندان متعارف نبود. دقت کردم ببینم جریان چیست. او که متوجه دقت من و بغل دستیم شده بود شروع به بازگویی کرد. شاید برای جلب حمایت یا شیرفهم شدن ما:«افغانیهای کثیف. عین پشکل ریختهاند همه جا…» به دو مرد افغانی رو کرد:«پاشین برین مملکت خودتون. … کی میخواید کشور ما رو ول کنید» بقیه فحشهاش یادم نیست. مردان افغانی داشتند بیچاره گونه به فحاشیهای یک بومی در کشوری که پناهندهاش! بودند گوش میکردند. مرد جاروکش مجالی برای عرض اندام کوچکش یافت:«به چی نگاه میکنید؟ اونور رو نگاه کن!»
و من با خود میاندیشیدم که آنها دیر یا زود خواهند رفت. و چه خواهند گفت با خودشان. و خدا نکند که روزی ما به این سرنوشت دچار شویم. و خدا نکند که اگر خدای ناکرده طالبانها و بیگانگان کشورمان را به یغما بردند نتوانیم به جایی غیر از افغانستان پناه ببریم…
مصطفی تاج زاده۱
از ایراداتی که به سیاستمداران انقلابی دیروز و منتقد امروز وارد است، ادامه سکوت آنان نسبت به بخشی از حوادث تاریخ است که یا شاهد آن بودهاند یا به گفته برخی منتقدین عامل آن. این جملات زیباییست از یکی این سیاستمداران که الگویی میتواند باشد برای سایرین جهت زدودن غبار تردید از وجهه سیاسیشان:
*خطاي ما اين بود كه در مقابل برخي رفتارهاي دادگاه هاي انقلاب موضع نگرفتيم؛ در عين اينكه جناح موسوم به خط امام طراح اعلاميه 10 مادهاي دادستاني انقلاب در زمان شهيد قدوسي در بهار سال 1360 بود (طرحي كه گروههاي سياسي دگرانديش مخاطب آن بودند و بسط مناظره و حقوق و آزاديهاي قانوني آنان را به خلع سلاح گروهها پيوند ميزد)، اما نتوانستيم (و نيز تروريسم سال 60 و جنگ تحميلي نگذاشت) كه اين راه را تا مرحله گسست كامل از شيوههاي غيردموكراتيك پيگيري كنيم.
*سكوت تأييدآميز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطاي ما بود، اما بازداشت فلهاي منتقدان قانونگرا، “كهريزكي كردن” شهروندان معترض و نيز تيراندازي مستقيم به آنان چنان پديده شومي است كه واژه «خطا» به هيچ وجه نميتواند توصيف خوبي براي آن باشد.
*نسل انقلاب بايد اعتراف كند، ولي نه به دليل مجاهده امروزينش براي بسط دموكراسي و ترويج حقوق بشر، كه به علت عدم استفاده درست و كامل از فرصتهايي كه ظهور تكصدايي را بر بستر عبور از آرمانهاي انقلاب اسلامي و اصول قانون اساسي غيرممكن ميكرد.
*اعتراف ميكنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيتالله شريعتمداري و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض ميكرديم، كار به جايي نميرسيد كه امروز حرمت مراجع و عالماني همچون مرحوم آيتالله منتظري و حضرات آقايان وحيد خراساني، موسوي اردبيلي، صانعي، بيات زنجاني، دستغيب شيرازي، طاهري اصفهاني، جوادي آملي و… حتي در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايي برسد كه حتي بيت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقي و خاتمي از تعرض مصون نماند.
*بايد از برخوردهاي ناصوابي كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابي صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيوني كه خواهان فعاليت قانوني بودند و حقوقشان به بهانههاي مختلف نقض شد، پوزش طلبيد.
*همچنين بايد از تحميل يك سبك زندگي به شهروندان و دخالت در حريم خصوصي آنان معذرت خواست.
*خطاي ما آن بود كه تصور ميكرديم ما انسانهاي متوسط قادريم در ميخانهها را ببنديم، بدون آنكه لازم باشد درهاي تزوير و ريا را باز كنيم.
*اشتباه ما اين بود كه در عمل به برخي امور عرفي تقدس بخشيديم، غافل از آن كه تلاش مذكور عقيم و نتيجه اش عرفي شدن بسياري از مقدسات است.
*بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر “عصمت” به عصر “غيبت” بود. نتيجه چنين بينشي و عمل بر اساس آن، احياي مناسبات حكومت معصوم در دوره حكومت رهبران غيرمعصوم نبوده و نيست، بلكه سست كردن پايههاي اعتقادي شهروندان، به ویژه نسل جوان به عصمت و علم لدني معصومان و تضعيف مباني ايماني و اخلاقي جامعه بوده است. در حقيقت سالها طول كشيد تا كاملاً درك كنيم حكومت در عصر غيبت، با وجود و حضور انسانهاي متوسط كه نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغضها و منافع شخصي بري هستند، نميتواند سعادت اخروي شهروندان را تأمین کند. گذاشتن چنين باري بر دوش حكومت عملاً به معناي آن است كه دولت در تمام عرصههاي زندگي شهروندان دخالت كند و به اين ترتيب ضمن نقض حقوق و آزاديهاي آنان، در تأمین رفاه مردم و نیز توسعه علمي و فني اقتصادي ميهن با مشكلات عديده مواجه شود.
*ما بايد برخلاف انقلاب های دیگر جهان، از همان ابتدا بر اين مسأله پافشاري ميكرديم كه تحت هر شرايطي، حتي با وجود جنگ و تروريسم، نقض حقوق بشر نه قانوني است، نه اسلامي و نه اخلاقي. همچنين تقدس هدف نبايد مانع شود تا به روشهاي دستيابي به آن به اندازه كافي حساسيت نشان ندهيم؛ زيرا در عرصه اجتماع و حكومت، اهميت روشها كمتر از اهداف نيست، اگر بيشتر نباشد.
*ما نبايد اجازه ميداديم خیانت و خباثت بعضي افراد يا طرحها يا اقدامها، خارج شدن ما را از مسير قانون و شيوههاي انساني و اخلاقي توجيه كند؛ شكنجه در همه حال شكنجه است و اعدام زنداني قبلاً محاكمه و محكوم شده كه در اسارت به سر ميبرد، ناموجه.
انتقال صفحات درخشان تجربه بزرگ نسل انقلاب به نسل كنوني، هنگامي ميسر است كه تكليفمان را با لكههاي تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم. چنانچه آن لكهها كنار بروند، براي درخشش جنبههاي مثبت انقلاب و حماسههاي فراموش ناشدني آن مجال فراهم خواهد شد.
منبع: مقاله«پدر، مادر، ما باز هم متهمیم» از سایت جرس
ژانر!
دیروز داشتم به مفهوم “ژانر” که زیاد دیدم توی وبلاگ نویسی(یه سبک جدید و جالب نویسندگی) به کار می ره فکر می کردم و البته به معنی اش. دیدم یه ژستی مد شده که هر چیزی که به نحوی مربوط به اعراب می شود را با برچسب “تازی” خفیف کردن و تحقیر و توهین و الخ. جدای این که به روح حرمت گذاری ایرانیم برخورده علاوه بر اعتقاداتم! دیدم این هم ژانری است برای خودش لابد. ژانر باستانی پرستی یا ژانر نفرت از تازی. حالا فهمیدم یعنی چه…!
از خرداد تا عاشورا و بالعکس
سخنرانی دکتر دلشاد تهرانی
[audio:http://naqashzade.ir/audio/DrDelshad.mp3]