من و دیگران

یک افسانه است که خیلی‌ها به آن اعتقاد داریم. هر کار بدی را که دیگران در حق ما انجام دهند خود را محق می‌دانیم که همان بلا را سر آن دیگری بیاوریم تنها به این دلیل که او هم اینکار را می‌کند.

و از آن بدتر به خود حق می‌دهیم بد باشیم …

باید تمرین کنم دنیا و دیگران را فقط از دریچه و منظر خودم نبینم. آدم‌ها هر کدام دنیایی هستند، دنیایی …

رأی دادن، خوب یا بد؟

یادم می‌آید در دوران دانش‌جویی در دانش‌گاه تهران، اشتباه نکنم سال ۸۴ بود-انتخابات ریاست جمهوری نهم- صحبت بعضی دوستان این بود که در انتخابات شرکت نکنیم و تحریم و از این دست نظریات. آن زمان بنده خدمت دوستان عرض نمودم که رأی ندادن را صحیح نمی‌دانم. حتی اگر از بین کاندیداها فرد خاصی مورد پسند نیست، به‌تر می‌‌دانستم که رأی سفید انداخته شود. حتی آن‌ها که رادیکال‌تر بودند یا احیاناُ روی فرد خاصی نظر داشتند که مشمول رد صلاحیت‌های گسترده آن زمان شده بود، را پیش‌نهاد می‌دادم که نام فرد مورد نظر خود را بنویسند. در مقابل دوستان هشدار می‌دادند که چنین و چنان خواهد شد و بالاخره نباید رأی داد! امروز می‌‌بینیم که چنان و چنین هم شد. اما هنوز حرف من همان است که بود.

شاید برخی یادمان باشد آن روایت که مولای‌مان علی (ع) در دعوای خود با فردی یهودی، که مال خود را به او فروخته بود و وی منکر شده بود- شکایت به قاضی برد و از او خواست بدون توجه به جای‌گاه آن حضرت قضاوت کند. و البته به علت نداشتن شاهد، شکایت حضرت راه به جایی نبرد. اما نکته را بنده در این جا می‌بینم که مسلماَ حضرت علی می‌دانست که سرنوشت چنین محکمه‌ای چه خواهد شد. اما چرا باز هم شکایت خود را انجام داد؟ پاسخ من به این پرسش این است که اگر چه اثر مستقیمی در این شکایت بردن نبود، اثر غیر مستقیم‌اش این بود که یهودی متأثر گشت و هم رد مال نمود و هم به اسلام گروید. حال اگر این‌گونه هم نمی‌بود، آیا حضرت باز شاکی می‌شد؟ پاسخ من به این پرسش نیز مثبت است. چه به قول خواجه «چو درد در تو نبیند که را دوا بکند». منظور من از این اشاره آن است که آدمی زمانی می‌تواند مدعی شود که خود برای احقاق حق خویش تلاش نموده باشد. وگرنه هیچ موجودی در جهان غیراز مادر نیست که پیش از ابراز نیاز آدمی در صدد رفع آن برآید. به عبارت دیگر اگر انسان احساس می‌کند اجحافی در حق او می‌شود، تا وقتی اعتراض ننموده، نمی‌تواند آن را از کسی طلب کند. البته این که کسی بیاید و حق دیگری را به ناحق زایل کند، امری ناپسند است در جای خود. ولی منِ نوعی وقتی رأی نداده‌ام نمی‌توانم بگویم چرا فلانی رأی آورد؟ یا وقتی اعتراضی نمی‌کنم، نمی‌توانم بعدتر مدعی شوم که فلان اتفاق چرا افتاد؟ چنان که در مثل هم هست، سکوت علامت رضاست. هر چند نه همیشه. اما در چنین موردی به نظر بنده نمی‌بایست سکوتی چنین داشت تا احیانا کسی آن را مترتب بر رضایت تفسیر کند. و البته این هم هست که به قول عزیزی که می‌فرمود، آن‌ها که اعتراض می‌کنند باید بدانند که « اعتراض درد دارد!». بنا بر این اگر من از موضوعی ناراضی‌ام، به تأسی از کردار امام اول شیعیان، می‌بایست آن را نشان دهم. حالا این که دادگران عزیز این دوره و زمانه چگونه قضاوت کنند، پای خودشان! هم‌چنین است در سایر موضوعات.

و اما اصلی که بنده به تجربه به آن رسیده‌ام، همانا آن است که در این مدینه‌ی فاضله‌ی ما احتمال این‌ که آن‌چه به جایی نرسد فریاد(حق) است، کم نیست. با دانستن این اصل و اعتقاد به آن اصل، ما رسیدیم به این که بگوییم. شد شد! نشد نشد! ممکن است تبرِ فریادمان سنگ را خرد نکند. اما قطرات، راه خود را از میان صخره‌ها خواهند یافت. والله مع الصابرین.

ابراهیم نبوی ۱

گفته‌اند و پر بیراه نیست که ما ایرانیان دو نفر که می‌شویم تشکیلاتی راه می‌اندازیم و سه نفر که می‌شویم انشعاب می‌کنیم.

امان از خلایق

عجب نقشی داره ایفا می‌کنه این تلویزیون و رسانه ملی در آموزش فرهنگ و ادب ایرانی و اسلامی. خدا رو شکر که ما از یه زمانی(که هیچ کی نمی‌دونه چند ماه پیش بود) دیگه تلویزیون نمی‌بینیم. اما مجموعاً تو این یه ساعتی که تو کل عید از سریال‌های عیدانه مستفیض شدیم کلی فحش و ضایع کردن و فک پیاده کردن بلد شدیم که می‌تونیم بریم باهاش تو اجتماع گلیم‌مون رو از آب بکشیم. البته جامعه ما این طرز صحبت و رفتارهای حال گیرانه رو هم می‌طلبه. یعنی یه جورایی خلایق هر چه لایق.

ترک و فارس

حکایت مشکلات و درگیری‌های عدیده‌ی من با استاد و اساتید و سایرین بر حسب اتفاق ترک‌ من هم برای خودم حکایتی شده است.
روزی یک مقاله خواندم از یک ترک که به زعم خودش مسئله ترک ستیزی ایرانیان را به لحاظ تاریخی مورد بررسی قرار داده بود. تا به امروز همیشه فکر می‌کردم که چرا هموطنان ترک این همه مهاجرت نموده و جلای وطن نموده‌اند و با خود می‌اندیشیدم که آیا وضعیت اشتغال و امکانات رفاهی در استان‌های ترک‌نشین این قدر بد است که آنان را مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر به خصوص تهران می‌نماید؟…
باری خدا شاهد است که تاکنون هیچ گروهی را به خاطر ویژگی قومی‌شان به ناروا متهم نساخته‌ام. اما امروز در مقاله سراسر اتهام زننده آن هموطن ترک نکاتی نظرم را جلب کرد و چند پرسش در ذهنم ایجاد کرد. آنچه این جا نگاشته‌ام پراکنده‌ای از این پرسش‌هاست که در پس‌زمینه ذهنم مانده و می‌دانم که در گوشه و کنار به دنبال پاسخ آن خواهم بود. اگر یافتم روزی آن را هم خواهم نبشت.

باری در بخشی ایشان ذکر کرده بود که افرادی در گذشته تاریخ آذربایجان به دلیل نارضایی از حکام روسی و عثمانی به ایرانی بودن روی آورده‌اند. صلاح می‌دانم به نکات دیگر اشاره‌ای نکنم چون بنا ندارم ناخواسته سبب رنجش شوم. اما از همین جا این سؤال برایم ایجاد شد که آیا ترک‌ها به جای اصلاح حکومت‌های خود ترجیح می‌دهند ملیت خود را عوض کنند؟ مایلم بدانم در مملکتی که اکثریت جمعیت آن را نژاد فارس تشکیل می‌دهد، در حالی که بسیاری از سردم‌داران آن از اقوام ترک می‌باشند چرا باید در حق آنان اجحافی صورت گیرد؟ و چرا ترک‌ها همه جا به وفور دیده می شوند و باز هم شاکی‌اند که چرا دیده نمی‌شوند؟ برای نمونه همین دانشکده علوم دانشگاه شاهد خودمان که من می‌بینم از سر تا ذیل‌اش ترک‌اند. خدمه، کارشناس، استاد، رئیس دانشکده، کارگر ساختمان و ….
چرا در لیست استان‌های محروم، مناطق ترک‌نشین در انتها و در لیست معترضین آن‌ها در ابتدا هستند؟ آیا این غیر از این معنایی می‌تواند داشته باشد که آنها به‌تر از هر اقلیتی حق خود را از این سرزمین گرفته‌اند. که صد البته این بد نیست اما…. آیا غیر از تهران و چند شهر معدود دیگر در مملکت کسی آثار رفاه را می‌بیند؟ همین تهران هم چند درصداش ترک است؟ بماند …. ای کاش فرصتی می‌بود تا به صورت جدی مسئله تعدد قومیت‌ها در ایران و علت‌ها و آسیب‌شناسی‌ها و صد البته فوائد آن را مطالعه می‌کردم. فعلا که برایم چالشی  شده که چرا من یکی با ترک جماعت معامله‌ام نمی‌شود. دوست دارم بدانم ایراد در من است یا واقعا ویژگی‌های جامعه‌شناختی در این امر مؤثر است یا شاید هم اتفاقی است. دوست دارم بدانم این موزائیک قومی آیا واقعا موجب بالندگی است یا اختلاف. و این که ریشه‌اش آیا از کشورگشایی ایرانی‌هاست یا مهمان‌پذیری‌شان که بعدها صاحب خانه داری شده‌است. و خیلی چیزهای دیگر هم می‌خوانم بدانم.حالا…
در آخر به قول صادق جان از قول مادر یکی از دوستانش! ما که پیر نیستیم خدا هم که بخیل نیست. ایشالاه فرصت می‌شه …

نیمه پنهان

این از اشتباهاتی است که در تعجبم چطور از دید برخی پنهان می ماند و هنوز هم از حکومت دفاع می کنند: سلیمی نمین در تحلیل انتخابات اخیر ادعا کرد “برخی خواص در انتخابات دولت دهم تدارک عدم تمکین نسبت به رأی مردم را دیده‌ بودند که این امر سبب شد برخی از شخصیت‌ها که انتظار می‌رفت مسائل را خوب ببینند، دچار اشتباه شوند. ”

وی در توضیح ادعای خود، نامۀ هاشمی به آیت الله خامنه ای را مورد اشاره قرار داد و گفت “هاشمی در نامه خود به رهبری نوشت که من در انتخابات هیچ دخالتی نداشتم و در مناظره نسبت به من بی‌احترامی شده است، این در حالیست که قبل از بحث مناظره‌ها هاشمی وارد انتخابات شد و امکانات دانشگاه آزاد و فرزندان خود را نیز وارد انتخابات کرده بود. ”

این فعال اصولگرا همچنین به نکته ای خلاف ادعای رسانه ها و مقامات اصولگرا اقرار کرد و گفت ” شخصیتی که نامه اهانت‌آمیز بدون سلام و سراسر توهین را به رهبری نوشت، مشکلش با آن مهندسی انتخاباتی بود که رهبر معظم انقلاب ترسیم کردند و این برای کسانی که خود را برتر از ملت می‌دانند بسیار سخت است. ”

لازم به ذکر است طی ماههای اخیر، تمامی مقامات و رسانه های اصولگرا و همچنین نهاد رهبری، “عدم دخالت رهبری در انتخابات” را مورد تاکید و تبلیغ قرار داده بودند.

مطهری1

پسر استاد شهید مطهری، در همایشی تحت عنوان «جمعیت حامیان ولایت» در تهران، ضمن بیان اینکه “انقلاب ایران مانند انقلاب های روسیه و فرانسه فقط بر مساله عدالت و یا آزادی تاکید ندارد، بلکه انقلابی ایدئولوژیک و فقط قابل قیاس با انقلاب صدر اسلام است”، خاطرنشان کرد “این انقلاب همه آن اهداف را نیز در دل خودش دارد، اما در قالب اسلامی. مفهوم آزادی در اسلام ممکن است کاملا در تناقض با آزادی آنها باشد، چرا که آنها از آزادی حیوانی حرف می زنند و ما از آزادی انسانی.” وی در ادامه به یکی از سخنان مرحوم پدر خویش اشاره نمود و گفت “ایشان فرموده بودند ما باید به آزادی احترام بگذاریم تا یک وقت جوانان انقلاب فکر نکنند اگر از بیان عقاید دیگران جلوگیری کردند، از این طریق بهتر می توانند انقلاب را حفظ کنند. این درست نیست. ما هیچ ترسی از افکار مخالف نداریم. ما به مکتب خودمان اعتماد داریم. ما منطقی قوی داریم. هر کسی هر حرفی را دارد می تواند بیاید و بیان کند. منتهی مهم این است که ما و علما و دانشمندان و روحانیون پاسخ دهیم. نترسیم ار مطرح شدن افکار مخالف. همان طور که می بینیم در کتب اسلامی افکار مادیون و مناظرات متفکران اسلامی با آنان ذکر شده است. در اسلام از ابتدا این طور بود که با افکار مخالف با تسامح و تساهل برخورد بشود. این مناظره ها خیلی مرسوم بوده است.”