سلام

سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْ‌تُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ‌

رعد آیه ﴿٢٤

 

(و می‌گویند) سلام و تحیت بر شما باد که صبر پیشه کردید، و بس نیک است سرانجام این سرای.

بی آیندگی

چیزهایی هست که شروع میکنی و میسازی و میسازی و میسازی. جان میگیرد و بزرگ میشود. نه فقط برای تو بلکه برای دیگران هم معنا پیدا میکند.
خیالت کم کمک راحت میشود که بی تو هم ادامه دهد، شاید بهتر و پربارتر از قبل. حس میکنی که وقت استراحت تو رسیده. ب اید بنشینی کمی دورتر ولذت ببری از پر و بال گرفتنش.
چند وقتی چشمت را براى استراحت از یک طرف و برای میدان دادن از سوی دیگر می بندی.
چشم که باز کنی (یا هنوز چشم باز نکرده، از سر و صدایش) میبینی که فاصله است بین تو و او. و از خاطرت میگذرد دور نیست که این عزیز ره به ترکستان برد و اسباب نابودی خود شود.
دیگر نه توان و نه طاقت و نه حوصله برایت مانده است که سروع کنی بار دیگر و نه جرات میکنی که مسیرش را عوض کنی (که تو را مقصر خواهد دانست و در ناکامیها و فراموشت کرده و خواهد کرد در پیروزی ها)
و تو میمانی و نیمه شبی خسته و درد و غم این راه رفته و بی آینده و رویای بر باد رفته و عمری که در پی آن رفت. و حسرت

احترام رطیل

سال گذشته برای عید دیدنی رفته بودیم منزل یکی از بزرگان فامیل.
یه بخشی از گفت و شنود رسید به قضیه احترام‌گذاشتن و بزرگی. اینجا بود که این بزرگوار خاطره‌ای از پدرشون تعریف کردند:

پدرم همیشه میگفت جوری با مردم رفتار کنید که بهتون احترام بذارند اما نه احترام رطیل. مردم وقتی که نشسته باشند و رطیلی بهشون نزدیک بشه از سر جاشون بلند می‌شن. رطیل فکر می‌کنه این بلند شدن از احترامیه که بهش می‌گذارند اما به محض اینکه مردم بلند شدند و از آزار رطیل احساس ایمنی و آسایش کنند اون وقته که کفش و سنگ و هر چیز دیگه‌ای که دستشون برسه را بر می‌دارن و قصد جون رطیله می‌کنند.

حالا این روزها زیاد یادم میاد و زیاد خدا بیامرزی براشون می‌فرستم و با خودم می‌اندیشم که مردم به چه افرادی احترام می‌گذارند و به چه کسانی احترام رطیلی؟!

عقل که نیست جان در عذاب است!

گاهی آدم به این نتیجه می‌رسد که واقعا واقعا هر چه به سر آدمیزاد می‌آید انعکاس رفتار خودش است. این هندی‌های هر چی بدبختند حق‌شان است.

مطلبی خواندم که هر جور فکرش را می‌کنم با عقل من یکی جور در نمی‌آید.

بی بی سی خبری نوشته از هند راجع به آمار بالای موارد دختردزدی. داستان از این قرار است که این هندی‌های محترم! به خصوص ساکنان شهرهای مرفه‌شان! پسر دوست تشریف دارند. آن وقت با این که دولت انجام سونوگرافی را ممنوع کرده است که مگر این‌ها از خر شیطان پایین بیایند، اما باز هم به طور غیرقانونی این کار را انجام می‌دهند و پس از این که از دختر بودن فرزند مطلع می‌شوند، سقط جنین می‌فرمایند. این منجر می‌شود که تعداد تولد نوزاد دختر نسبت به پسر به خصوص در مناطق خاصی از هند بسیار کم باشد و پسران عزیز کرده در بزرگسالی دچار سرخوردگی! ناشی از بی‌زنی شوند. از آن طرف هندی‌های شریف! دیگری به شغل شریف دختردزدی برای رفع این مشکل رو می‌آورند. به این صورت که دختران سیاه‌بختی که در نوزادی نوعا کشته می‌شدند را در بزرگسالی پس از آن که از آب و گل درآمده و دیگرانی (پدر و مادرشان) از پس سرشکستگی بزرگ‌کردن‌شان! برآمده‌اند، می‌دزدند و به خانواده‌هایی که در مناطق کم‌دختر هستند جهت ازدواج اجباری یا همان بردگی خانگی می‌فروشند. جالب این که همان پسران سرخورده علاوه بر تجاوز به این دختران به اسم همسری، آن‌ها را به خاطر این که برای‌شان پول پرداخته‌اند تحقیر هم می‌کنند.

حالا اگر شما توانستید این حماقت را برای خودتان هضم کنید برای ما هم بگویید شاید از شوک در بیاییم.

مقاله وارده: ترکوندن لوله آب، نمونه‌ای از خروارها مشکل فرهنگی

مقاله زیر توسط دوستی مشفق و رک‌گو نوشته و برای من ارسال شده است. فارغ از اینکه با بخش‌هایی از اون موافق و با بخش‌هاییش مخالفم. و به خصوص لحن پاراگراف دوم را خشن و تند می‌دونم، اما خوندنش خوبه برای اینکه یادمون بیاد مشکلات فرهنگی ما جدی است و باید برای اصلاح اون فکر کنیم.
متن مطلب وارده به صورت زیر است:
ادامه خواندن “مقاله وارده: ترکوندن لوله آب، نمونه‌ای از خروارها مشکل فرهنگی”

سرمایه اجتماعی بر باد رفته و قطع آب شرب یزد

یادم میاد پدر مادرم از روزهایی تعریف می‌کردند که مردم با هم بودند.هر کسی غم و درد دیگری را غم و درد خودش می‌دانست.
جوان‌هایی که برای گرفتن گالنی نفت برای همسایه در صف می‌ایستادند.

اما، اما هفته قبل خبری آمد که عمق دور افتادن مردم از هم را برای من عریان کرد. خبر این بود:
«گروهی از کشاورزان اصفهانی لوله‌های انتقال آب به یزد را ترکاندند!»
ادامه خواندن “سرمایه اجتماعی بر باد رفته و قطع آب شرب یزد”

از درس‌های عاشورا

از عاشورا نوشتم. بگذار دو کلام از درس‌هایش هم بنویسم تا مشقی باشد برای همیشه نه تا ته خط، تا آخر این صفحه…
خداوندا قلب مرا از سختی و شقاوت حفظ کن. مبادا که چون لشکریان یزید و یا نظارگان آن همه ظلم، زبانم لال در حق بنی‌بشری قساوت به خرج دهم یا شاهد قساوت دیگران باشم و سرم را در برف فرو برم و انکار کنم.
خداوندا مرا از ریا محفوظ بدار. مبادا که دست یاری به سوی کسی دراز کنم و زبانم لال خنجری از پشت بر او فرو برم یا چون کوفیان، ظالم را در ظلم‌ش هر چند با سکوت یاری کنم.
و خداوندا، من را از نادانی رهایی بخش مبادا که گفتار ناحق ظالمان را چونان لشکریان کوته‌فکر یزید زبانم لال چون کلام تو به گوش بگیرم و کلام تو را و حسین تو را که به روشنی مرا از ظلم و تجاوز و دروغ بر حذر می‌دارد در کنج مصلحت‌خانه‌ی دلم سرپوش بگذارم.
خداوندا مرا آزادگی بخش و آزاد کن.

ملت سرخوش

تصور کنین. تو این وضعیت مملکت که نفس کشیدن جرمه به خصوص اگه قورمه سبزی خورده باشی و نفست بوی سبزی بده مبادا که ملت یاد سبزی بیفتن، یه بنده خدایی اومده یه فیلم ساخته به اسم «گشت ارشاد». خب عزیز دل… من نمی‌دونم چه جوری برا این فیلم مجوز ساخت گرفتی. ولی خدایی‌ش یعنی انتظار داشتی اینا بذارن فیلم‌ت اکران بشه؟ فیلمی که توی اون تمام حرکات تهوع‌آوری که برا مردم خاطره‌س و شما می‌خوای بگی جوکه، به نمایش اومده؟ حتی اگر پولوتیکی زده باشی به تقلید از «مارمولک» و نیم‌چه آبی گرفته باشی رو این جماعت که مثلن اصلی‌هاش با قلابی‌هاش فرق می‌کنن، باز هم خیلی خوش‌خیالی. و من تو این وانفسا این سطح امیدواری را انصافاً تحسین می‌کنم.

اگر دین ندارید، اگر حتی آزاده نیستید، لااقل به فکر منافع خودتان باشید…

روی صحبت‌م با عزیزان!ی‌ست که روی سفره‌ی پربرکت نفت چارچنگولی غنوده‌اند و عین خیال‌شان نیست که مملکت دارد به فنا می‌رود.
آهای انسان‌ها…! اگر هستید…
این آثار باستانی و این ذخایر طبیعی را به گند نکشید. مواظبت کنید. آب زیرش نیندازید. مترو از بغل‌ش رد نکنید. ریشه‌اش را قطع نکنید. دیوارش را خراب نکنید. قطعات‌ش را به ثمن بخس نفروشید. خاک‌ش را بر باد ندهید. سد نزنید. آتش نزنید. آتش نزنید ثروت آینده‌ی فرزندان‌تان را.
نفت این مملکت اگر چه با شما مهربان است و با ما بی‌وفا، اما بالاخره تمامی دارد. به فرض که نسل ما فضول‌ها هم از روی زمین برداشته شد. خودمان را به بند کشیدید و کشتید. نسل‌مان را هم در نطفه سقط کردید. البته اگر با این گرانی‌ها و عدم امنیت اجتماعی‌ها نسلی نیت آتش جهنم داشت.
برای فرزندان و ذریه‌ی خودتان چه بر جای خواهید گذاشت؟ پول نفت را داده‌اید لبنان و فلسطین و حیات خلوت آمریکا و استکبار جهانی را آباد کرده‌اید. لااقل این چهار پاره خشت و آجر و خاک و نبات را بگذارید برای ۱۰۰ میلیون بدبختی که قرار است درست کنید. سفره‌ای هم باید برای اخلاف پهن گذاشت تا خون معدودی چون ما را کنارش بگذارند و بنوشند.
نکنید. مملکت را ویران نکنید.