اشتباه

هر چی بیشتر و بیشتر پیش می‌رم می‌بینم که چقدر اشتباه کردم که به محض فارغ‌التحصیلی وارد کاری مرتبط با رشته خودم نشدم. چقدر به خودم اعتماد نداشتم. چقدر به چیزی که می‌خواستم اعتماد نداشتم. چقدر چقدر چقدر …
الان می‌بینم که حتی اگه یک یا دو سال وقت گذاشته بودم برای رشته‌م و کاری که دوست دارم و داشتم همیشه، اینقدر زمان رو از دست نداده بودم. حتی اگه مجانی کار کرده بودم به نفعم بود و الان به هدفم رسیده بودم.
ولی در عوض وقتم رو توی سیستم آموزشی این مملکت تلف کردم که کوچک‌ترین پشیزی برای کسانی که دارن نسل آینده‌شو تربیت می‌کنن قائل نیست. شاید این مثال کمک کنه که عمق فاجعه رو بیشتر درک کنید. الان آقایی هست که در مرکز تحقیقاتی که من دارم داوطلبانه و پاره وقت می‌رم اون جا، از طرف یه شرکت خدماتی میاد برای نظافت. ایشون دیپلم داره و ماهی یک میلیون و چهارصدهزار تومن برای جاروکردن و تمیز کردن یه آزمایشگاه کوچیک و جمع‌وجور که دانشجوی چندانی هم توش رفت‌وآمد نداره می‌گیره.
از اون طرف در مدرسه‌ای که در دو سال آخر تدریسم می‌رفتم، معلم‌های دبستان که به جرأت می‌گم مهم‌ترین مقطع بچه‌ها از نظر رشد اجتماعی و تحصیلی هست، اغلب با مدارک لیسانس به بالا، بین هشتصد تا یک میلیون تومان حقوق می‌گرفتن. البته این مدرسه از نظر سطح اقتصادی متوسط بود. خیلی از اون معلم‌ها نه چندان برای دریافت مالی، بلکه برای استفاده مفید از وقت و دانش‌شون میومدن اونجا و لذت می‌بردن از کارشون. از جمله خودم. که اگر رشته‌م برام در اولویت نبود اونجا رو ترک نمی‌کردم شاید.
حیف واقعا حیف

البته حرف من این نیست که این بنده خدا الان زیاد می‌گیره. خط فقر ۴ میلیون تومنه و ایشون هم مستحق یه حداقل دستمزدی که زندگیش تأمین بشه هست. ولی به نسبت، یک معلم تحصیل‌کرده و دارای شغل حساس، خیلی کمتر از حدی که شایسته‌ش هست داره می‌گیره.
من نمی‌دونم این آقایونی که الان هی می‌کوبن بر طبل خانه‌نشینی زنان، اگر این زنان رو نداشتن که بدون حقوق و مزایا، حتی گاهی بدون بیمه، با حقوق پایین تو این مملکت زحمت نمی‌کشیدن و کار نمی‌کردن، چرخ این مملکت چجوری می‌چرخید؟ مملکتی که اگه این جوری پیش بره فاصله چندانی با ورشکستگی نداره.
خلاصه این که اگه این مطلبو می‌خونید سعی کنید کاری که دوست دارید رو زود پیدا کنید و وقتی پیدا کردید وقت‌تون رو با از این شاخه به اون شاخه‌پریدن تلف نکنید. کار جوهر آدمه. زن و مرد هم نداره.
هر جا کار هست برید اون جا. هر جا قدر کارتون دونسته می‌شه برید اون جا.

استخدام برنامه‌نویس php

شرکت ما به دنبال استخدام چند تا برنامه‌نویس php است. متن آگهی استخدام اینه:

شرکت درخشان صنعت ( www.dsi.ir ) برنامه‌نویس php استخدام می‌کند
مهارت‌های لازم:
* تسلط کامل به PHP و آشنایی با مبانی شی‌گرایی
* آشنایی با بانک اطلاعات MySQL

شرایط کاری:
* ساعت کار ۸:۰۰ لغایت ۱۷:۳۰، شنبه تا چهارشنبه
* محیط کاری چالشی

نشانی محل کار در غرب تهران است.

در صورت تمایل اطلاعات خود را به همراه رزومه در فرم http://job.ebtekar.info وارد و ارسال نمایید

این موقعیت شغلی برای کسانی که از لینوکس خوششون میاد می‌تونه جذاب باشه. ما در قسمت نرم‌افزار شرکت روی یه وب‌اپلیکیشن کار می‌کنیم که بازار هدفش مشتریان متوسط و بزرگ (مثل بانک‌ها) هستند.

تا یادم نرفته این را هم بگم که اهل php نیستید ولی توانایی خاصی تو تولید نرم‌افزار (غیر از php) دارین حتما کامنت بزارین یا تماس بگیرید.

نسبیت!

چند وقت پیش یه بحثی تو اینترنت باز شده بود در باره‌ی یه روزنامه به اسم هفت صبح که گویا یه سرش به مشایی برمی‌گشت. افراد نظرات مختلفی داشتن درباره‌ی این که روزنامه نگارای اصلاح طلب باید برن اون جا کار کنن یا نه. بعضی‌ها عقیده داشتن که این افراد همونایی هستن که قبل و بعد از انتخابات اون بلاها رو سر ما اووردن و بنابراین نباید باهاشون همکاری کرد. حتی به قیمت مردن از گشنگی! بعضی‌ها اما می‌گفتن که شاید اون جا فرصتی باشه برای طرح بعضی مسائل و اصلا وقتی بیکاری دیگه نمی‌شه صبر کرد و این که تو این وضعیت سانسور و توقیف و … چاره‌ی دیگه‌ای نیست. بعد پریروز من یه مطلب دیدم از یه بنده خدا توی جرس. و با خودم فکر کردم که از دولت‌مردان(نامردان) فخیم ما بعید نیست که پس فردا یقه‌ی این بیچاره رو بگیرن که چرا توی جرس مطلب می‌نوشتی و جیره‌خوری و اینا. بعد دیدم برعکس‌ش هم صادقه. یعنی وقتی یه روزنامه نگار به دلیل بیکاری یا امیدواری یا هر دلیل دیگه‌ای می‌خواد توی روزنامه‌‌ای کار کنه که به گروهی با عقاید مخالف ما تعلق داره از طرف ما(نوعی عرض می‌کنم) مورد هجمه قرار می‌گیره. و به نظر می‌رسه که این طرف هم اگر دارای قدرت اجرایی بود چه بسا اون فرد رو محکوم می‌کرد. این قضیه یه جورایی در مورد بازیگران فیلم اخراجی‌ها هم صدق می‌کنه.

نظر شخصی من در مورد این آدم‌ها (روزنامه نگاران یا بازیگرانی که به هر طریق با طیف تندروی نامشروع از نظر اپوزیسیون همکاری می‌کنند)  اینه که نباید اونا رو مقصر دونست. گر چه ته دلم ازشون راضی نیستم و احترام‌شون ته دلم کم شده برام. ولی مثل بازیگری می‌مونه که نقش منفی یه داستان رو بازی می‌کنه. به نظرم افراد رو نباید از شغل‌شون جدا کرد. یعنی نمی‌شه این کار رو کرد. مخصوصا‌ً تو جامعه‌ی الان ما. در عوض اگر ما اعتراض داریم که چرا فلان فیلم ساخته شده می‌تونیم به هیچ عنوان نریم بخریم‌ش یا ببینیم‌ش. یا می‌شه اون روزنامه رو نخرید و استقبال نکرد. البته حتی همین حرکت‌های اعتراضی هم به نظر من برای این روزهایی مناسبه که شرایط برابری وجود نداره و اینا راه‌های کوچیکی هست برای نشون دادن اعتراض‌مون. در حالی که اگر به امید خدا تو وضعیتی قرار بگیریم که عدالت برقرار باشه، اتفاقا همین روزنامه‌ها و فیلم‌ها نقاط مثبتی می‌تونن باشن. چون اون وقت همه می‌تونن حرف‌شون رو بزنن و اتفاقا این‌ها ابزارهای خوبی برای بیان عقاید مختلف هستن. تو اون شرایط اتفاقا باید حرف‌های مختلف رو خوند و تحلیل و بحث کرد.

به نظر من نباید تو این برهه‌ از تاریخ‌مون کینه‌ای برخورد کنیم و اشتباهات گذشته رو تکرار کنیم. این که یه عالمه عصبانیت رو تو دلمون جمع کنیم و وقتی که زورمون رسید در صدد انتقام جویی بر بیایم، اشتباهیه که توی انقلاب ۵۷ هم مرتکب شدیم(به عنوان جامعه‌ی ایرانی عرض کردم). اگر اعتراض داریم بیان کنیم. وظایف‌مون رو از طلب‌هامون جدا کنیم و به هر کدوم سر جای خودش اهمیت بدیم. نه راحت از کنار بعضی مسائل بگذریم و نه اینقدر بخواهیم سفت بگیریم که فردی رو به خاطر این که توی فلان روزنامه نوشته و فقط نوشته(صرف نظر از این که چی نوشته که هنوز نمی‌دونیم حتی) محکوم‌ش نکنیم. و البته بحث بازیگری یه ذره فرق می‌کنه. مثلا اون روزنامه نگار اگر توی فلان روزنامه نوشت باید دید آیا سلایق‌ش هم مثل اون افراد شده و از این بالاتر آیا مرتکب توهین، دروغ، جوسازی یا عمل منفی دیگه‌ای شده یا نه. در مورد بازیگر هم باید دید آیا به دیالوگ‌ها و پیام‌هایی که توی نقش‌ش داره اعتقاد هم داره یا نه(با این توضیح که در این مورد یه ذره سخته که بگیم طرف موضوعی رو که براش جدی هست توی نقش‌ش مسخره بکنه فقط برای این که شغل‌شه!) ولی به هر حال یه عمل فرهنگیه که عکس العمل فرهنگی هم می‌خواد.

محیط کار دوست داشتنی من

خانم محق از من دعوت کردند که در مورد محیط کار دوست‌داشتنی‌ام و نیاز‌هایم به عنوان نیروی انسانی بنویسم. شروع کننده این بازی افشار محبی است و در مورد این بازی اینطور نوشته:

در این بازی هر کسی پنج تا موضوع غیر از موضوعات مالی را که فکر می‌کند کارفرمایش نمی‌داند یا به اهمیت آن واقف نیست و اگر بداند وضعیت بهتری ایجاد خواهد شد را عنوان می‌کند. موضوعات مالی به این دلیل استثناء شده‌اند چون که قاعدتاً همه مدیران و کارفرماها به حساسیت و اهمیت این موضوع واقفند. برای این که نتایج این «بازی» واقعی و قابل استفاده باشد، شرکت کنندگان باید برنامه‌نویس تمام وقت باشند. یعنی تنها کارشان برنامه‌نویسی و توسعه نرم‌افزار باشد نه این که دانشجو یا سرباز باشند یا مثلاً فقط سه روز در هفته کار کنند. علاوه بر این تحت استخدام یک شرکت باشند نه این که Freelance بوده یا به صورت پروژه‌ای کار کنند. در این بازی احترام هیچ کس نباید شکسته شود.

  • اول از همه دوست دارم همواره درگیر موضوعات جدید و چالش‌برانگیز باشم. موندن در یک سطح از توان فنی خیلی وحشتناکه.
  • موضوع مهم بعدی اینه که زمان کارم راحت باشه. گرم یا سرد نباشه. از نظر نور خوب باشه. و البته از سر و صدا دور. من قراره روزی هشت تا ده ساعت توی یه اتاق بشینم پس باید اونجا تا حد ممکن خوشایند باشه تا بتونم روی کارم تمرکز کنم.
  • داشتن همکاران خوب خیلی به رضایت من در کار کمک می‌کنه. کسانی که بتونی هرازگاهی باهشون بحث فنی بکنی و با هم روی موضوعات فکر کنید خیلی چیز خوبی می‌تونه باشه.
  • این که شرکت رفتارهاش بر مبنای اخلاق انسانی باشه به من کمک می‌کنه حس خوبی داشته باشم. این که بدونم شرکت من از روش‌های غیر اخلاقی قرار نیست درآمد کسب کنه و فعالیت‌هاش در راستای کمک به جامعه و مردم هست، یا حتی شرکتی هست که در کارهای بشر دوستانه فعالیت می‌کنه لذت کارکردن برای اون شرکت را خیلی خیلی زیاد می‌کنه.
  • این که اجازه داشته باشم بخشی از زمان روزانه‌ام را برای فعالیت‌های دلخواهم که ممکنه خیلی به وظایفم در شرکت ربط نداشته باشه اختصاص بدم. چیزایی که می‌تونه من را به آدم مفیدتری در شرکت یا اجتماع تبدیل کنه. مثلا اینکه بتونم برای یه ارائه در جلسه لاگ خودم را آماده کنم یکی از اون موارده.

البته این همه ماجرا نیست، واضح بودن وظایفم و حقوقم در شرکت، داشتن دسترسی به اینترنت خوب، اینکه محصول تولیدی من با ارزش باشه برای شرکت، داشتن ساعت کاری قابل انعطاف و … چیزای خوبی است که می‌تونه من را تشویق کنه توی یه شرکت بمونم و با بازدهی بیشتری کار کنم.

دوست دارم محمدرضا، مهدی، مصطفی، امید و بهروز هم نظراتشون را بنویسند و من بخونم! 🙂