مسعود بهنود
آقای خاتمی باز با دل امیدوارش آمده است به میدان، میترسد، نه از ماشین نفرت و افترا که نزدیک دو سال است دمی از شلیک باز نمیایستد و او و یارانش را بمباران میکند، بلکه از آسیب این همه بیاخلاقی، از درگیر شدن افراطیون با هم، از بههمریختن نظم، از این همه بیهوائی در تهییج مردمان. او بزرگوارتر از آن است که حتی در دل بگوید همین است سزای کسانی که با اصلاحطلبان چنان جفا کردند، وطن دوستتر از آن است که دلش خنک شود از وضع امروز رقیبان تندرو. آقای خاتمی به عنوان یک عالم دین و دینباور ترسش افزون میشود وقتی میبیند ماشین نفرت هر صبح به نام دین روشن میشود و شلیک آغاز میکند. شلیکهای خود را درد دین نام مینهد و هدف هم فقط کسانی هستند که حقیقت را فدای مصلحت تعیین شده توسط قدرت نمیکنند.
پریروز آقای جوانفکر مدیر روزنامه ایران و خبرگزاری دولت، در سرمقاله آن روزنامه به منقدان دولت پند داده بود که از این همه تهمت ناروا و افتراهای نادرست دست بردارند. او با نقل چند نمونه خبر که با قید «شنیده شده است» و «گفته می شود» در ستونهای ویژه برخی روزنامهها آمده، نشان داده بود که مقصودش کدام نوشته هاست. با خواندن این مقاله پندآموز سادهترین کار این است که آدمی رو به سوی آسمان بگوید الهی شکر و به یاد خود آورد که در این پنج ساله همین تیم آقای جوانفکر، که از همه عزلها تا به حال جان به در برده، چه کردند با آبروی دیگران. همانها که امروز از افترا به فغان آمده و گلایه دارند. اما این تنها واکنشی نیست که بعد از خواندن پندآموزی آقای جوانفکر به آدمی دست میدهد.
در پای یک گزارش درباره سخنان پریشب آقای احمدینژاد در مونولوگ تلویزیونیاش، دهها کامنت هست، وحشت افزاست این همه دشنام از سوی کسانی که تا پریروز وی را معجزه هزاره میخواندند و سرباز امام زمان میشمردند و همه کارش شیرین و خدائی بود. میتوانست باعث انبساط خاطر شود و دل کسانی را که پنج سال است از زبان این دولتمردان در امان نبودهاند خنک کند و به یادمان آورد که همینها به محض فتح سعدآباد چهها نثار پیشینیان کردند و سرانجام هم چه جشنی گرفتند برای تشکیل دادگاه نمایشی صد نفره اصلاحطلبان –که سعید مرتضوی با تقلید از سبک دادگاههای استالین بر پاداشت. آنها که همین روزنامه دولت را به نشریهای زرد تبدیل کردند و به چیزی و کسی رحم نکردند، حتی وزیران کابینه و امضا کنندگان میثاقنامه، در فردای عزل.
رییسجمهور که مصاحبه مانند تلویزیونیاش نشان داد تا چه اندازه افسرده است [و این همان حالی است که پیشبینی شده بود] با آهنگی ملتمس گفت به خدا خوب نیست تهمتزدن، آخر مگر دنیا چقدر ارزش دارد. آقای احمدینژاد اگر وسیله داشت که صدای بینندگان را بشنود و اگر علاقهای به این شنیدن داشت به گوشش میرسید که هزاران نفر میگفتند عجب. از کی چنین شده است که تهمت گناه است.
معلم اخلاق دولت [حجتالاسلام تهرانی] در نواری که همه جا هست، ادعا میکند دو بار گریه آقای احمدینژاد را دیده که یکی موقعی بوده که وی را متهم کردهاند که یهودی است. با شنیدن این نوار گیجی غریبی به شنونده دست میدهد. کسی که چنان آسان پنج سال است دروغ میگوید و افترا میزند چقدر باید خودمحور و خود شیفته باشد که به تهمتی چنین به گریه افتد. یهودی بودن اجداد آدمی که جرم و گناه نیست. چنان که پدربزرگ یکی از مراجع حاضر قم، یهودی بوده است. اما یکی از آقای احمدی نژاد بپرسد دادن خبر به جوش آمدن غیرت ایشان از نحوه ملاقات شیراک و آقای خاتمی چه. خبری که عکسها نشان داد هم اصلش دروغ بوده است و هم تاثر ناشی از آن. جاسوس خواندن اعضای هیات مذاکرهگر هستهای و سفیر سابق چه. کاری که تنها در اوگاندای ایدی امین سابقه داشت. چنان که عزل وزیر خارجهای در حال ماموریت هم قبلا فقط توسط ایدی امین سابقه داشت که از قضا آن وزیر خارجه را [مانکن سابق دنیای مد که از اساس انتصابش مساله بود] کشت و داد پختند و آبگوشت آن را به خورد اعضای کابینه داد تا بدانند نادیده گرفتن میثاق چه عقوبتی دارد.
اما این حکایت فرد است و عیب و ایرادهای انسان بیمقدار با صدها عقده درمان نشده، وقتی پای جامعه در میان است و مصلحت جامعهای و مردمانی، به گمانم جای آن دارد که به گفته معلم اخلاق کمی اندیشه کنیم و خوشحال نشویم اگر با هم چنین می کنند. مجلسیان اگر راست میگویند از اهرمهای قانونی مجلس بهره گیرند، اعتبار گم شده را به قوه مقننه برگردانند. گویندگان اگر نمیهراسند امکان دهند قضات مستقل پرونده دولتمردان منصوب را بررسی کنند. گشودن پرونده معاملات بزرگی که میگویند و مینویسند که در آن میلیاردها تومان جا به جا شده، باید در عدلیه صورت پذیرد نه صفحات روزنامههائی با مصونیت آهنین و یا رسانههائی بدون صاحب.
سخن کوتاه و آسانم این است که اصلاحطلبان را اگر چالشی هست با آقای احمدینژاد و دولت کنونی، بر سر یک فرهنگ و مهمتر از آن بر سر سرنوشت این ملک است، دعوای شخصی نیست. اگر فرصتی که دعوای اخیر و جنگ دو دسته از یک جناح ایجاد کرده، موجب شود یک بخش از جامعه سیاسی ایران بیاموزند که افترا بد است و سوءاستفاده از امکانات عمومی برای جنگهای حقیر و منافع گروهی گناه است، دریابند تهمت شنیدن آدمی را به گریه میاندازد، خود اتفاق مهمی است. این اتفاق مهم است، چرا که جناح راست عادت سخیفی را که از دوران انقلاب و در همان شش ماه آزادی بدون نظارت مطبوعات آشکار شد، در این سی و دو سال ترک نگفته است. در روزهای منتهی به انقلاب هر نوع خیالپردازی علیه حکومت پیشین مجاز بود و هیچ گناهی نداشت حتی جزئی از انقلابیگری محسوب میشد. در آن زمان یک حزب قدیمی این رفتار را به عنوان «جنگ نرم با ضد انقلاب» تئوریزه کرد و یک گروه چریکی هم به بهانه این که امکانات عادلانه تقسیم نشده، برای جبران ضعف امکانات خود، مفید دانست قصهپردازی و شایعهسازی و چاپ و انتشار تهمت را.
در این نوشتار روی سخن بیشتر نسل جوان اصلاحطلبانی است که هدفشان ارتقا و سلامت جامعه ایران است. به گمانم به خود باید گفت هر نوع مشارکت جامعه مدرن و آماده رهائی در عادات سخیف کهنه لمپنی موجود در جنگ اخیر وهنی است برای سبزاندیشان و در آن هیچ سودی برای جنبش متصور نیست. هر نوع شرکت در بازی افترا و بیحیثت کردن رقیب، بدان معناست که هنوز مفهوم اخلاق سیاسی را نمیشناسیم و هنوز خطرناکیم برای آینده و سلامت جامعهمان. اگر از اهل اصلاح مقالاتی صادر شود مثل اعلام کشف جاسوسی محمود احمدی نژاد و رحیم مشائی، به همین یک نشانه میتوان گفت تفاوتی با سعید تاجیک و حاجی حدادیان در بین نیست گرچه ممکن است زبان شیکتر و اتوکشیدهتر باشد.
دیروز آقای خاتمی گفت برای ایران میترسد، و پیداست سخت میترسد. به گمانم از آن میترسد که میبیند چگونه در رقابتها بر سر قدرت، اخلاق فراموش شده است، و این خدشهدار شدن روح ایرانی ماست. دقت در کشمکش این روزها نشان میدهد رجزهای این جنگ به زبان امروز نسل جوان و نوگرای ایران نیست، ابزار و مصالحی که در این جنگ به کار میرود برای نسل فردا کاملا ناشناخته است. گرچه مقصد و مقصودشان پیداست.
تا کسی را برای چند ساعت بازداشت میکنند داستانهائی از قول وی میبافند و بر زندگینامه دستگیرشده میافزایند، نامهائی از زبان وی ردیف میکنند که زندانی روحش خبر ندارد. همان کاری که در ده سال گذشته با صدها و بلکه هزاران تن از اصلاحطلبان و صلحدوستان کردند. این کردار سخیف را که قبلا کراهت آن به اثبات رسیده، اصلاح طلبان نباید بپذیرند، ادعاهای دو بخش جناح راست علیه یکدیگر نباید دستمایه تحلیل و تفسیر هیچ اصلاحطلبی قرار گیرد. سخن آقای جنتی در باب بابی بودن «جرگه انحرافی» نزدیک به دولت، همان قدر نازل و کثیف است که چمدان پولی که مدیر سیا آورده بود به تهران و بین روزنامهنگاران تقسیم کرد. گرچه این بار هدف جنگ کثیف زندانبانان و بازجویان صدها اصلاحطلب است اما به گمان من باید از شیرینی نقل این تهمتها گذشت. هیچ معادلهای نباید بر اساس این مدعیات برقرار کرد و هیچ تحلیلی را بر این دادهها بنا نهاد.
ورنه به معنای آن است که به قواعد یک بازی کثیف تن دادهایم.
مرتبط: http://www.kaleme.com/1390/02/26/klm-58205