یادم میاد سر کلاس ادبیات دانشگاه تهران یه بار صحبتی شد راجع به حقوق زنان و دفاع از حقوق زنان و فمینیست و این صحبتها. استادمان که فامیلاش اصلا یادم نیست با درک حساسیت من روی این موضوع با عمدی موذیانه که کاملاً از چشمانش آشکار بود خطاب به من گفت:«فمینیست را هم اولین بار مردها در ایران آورند و همین دفاع از حقوق زنان را هم مردها اولین بار مطرح کردند». جای کسی خالی نبود آن لحظه به جای من که چه دندانی بر دندان ساییدم چون نه میتوانستم چنین چیزی را باور کنم و نه اطلاعاتی از تاریخچه فمینیست در ایران داشتم تا خلاف آن را ثابت کنم و نه خامی آن سن و سالم اجازه اندیشیدن و پاسخ گفتن به من میداد که استاد: تا زنی چموشی نکرده باشد و به این حصاری که شما مردان ساختهاید برایش لگدی جانانه نپرانده باشد کجا دل مردی به درد آید از رنج او که از قدیم گفتهاند گربه از برای رضای خدا موش نمیگیرد و این البته مربوط به زمانی و مردانی است که چون گربه به دنبال موش از پی زنان میدوند و چون دستشان نمیرسد هم میگویند پیف پیف. و الا امروزه کم نداریم انسانهایی که عقلشان به خرده جرم وزن اضافهشان محدود نیست و چنان که شایستهی هر انسانی است از چنان شعوری بهره میبرند که بفهمند أَکرَمَکم عندَ اللّه ِ أَتقکم.
این مقدمه را گفتم، این موسطه! را هم بگویم که از آن روز همیشه در پس زمینهی ذهنم به دنبال شواهد ادعای منطقم بودم و چون متأسفانه هیچ گاه فرصت مطالعهی منسجمی دست نداد، همواره امید آن را در دلم زنده نگاه داشتم و آرزویش را در سر پروراندم تا به این مؤخره فعلی رسیدم که در جستارهای گاهیانهام به ویکی پدیا به نام نویسندهای در دوران مشروط برخوردم به نام بی بی خانم استرآبادی که اینگونه تعریفش کرده است:«بیبیخانم استرآبادی از نویسندگان دوران مشروطه است. او در در روزنامههای حبل المتین، تمدن و نشریه مجلس مقاله مینوشت. بیشتر فعالیت او در دفاع از آموزش دختران بوده است. او نخستین دبستان دختران را بنیان گذاشت. بیشتر شهرت بیبیخانم استرآبادی به خاطر کتاب «معایب الرجال» است که به طنز و در پاسخ به «تادیبالنسوان» نوشتهاست.»
جملاتی از وی به این شرح نقل شده است:
- «نه هر مردی از هر زنی فزون تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر»
- «انواع واقسام از خواص و عوام زن ومرد خوب و بد هر دو میباشند، صفات حمیده و رذیله از همه قسم مشاهده میشود. اگر باید تربیت بشوند باید همه را بنمایند. و تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن و تدین ملیه و دولتیه و شرعیه و عرفیه کشوریه و لشکریه میباشد.»
- این هم دفاع او از تأسیس مدرسه دوشیزگان:« …. اين کمينه از اهل اين مملکت سووال می کنم آيا در اين پايتخت ملاباجی نبوده يا مکتب خانه از بدو عالم تا اين دم معمول و دائر نشده يا دختران ما نزد آخوندهای زيرگذر محله درس نمی خواندند و اگر مکتب می رفتند عبور آنها از معبر مخصوصی بود؟ يا کتاب موش و گربه و يا کتاب حسين کرد شبستری و چهل طوطی و سليم جواهری و سعد سعيد از نخست نامه و نخبه سپهری و تربيت البنات بهتر و بالاتر بودند؟ آيا مکتب خانه را مدرسه گفتن کفر است و يا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحيح نيست؟ يا هرکس دختر را دوشيزه بگويد مقاصد تعليم از مفاسد دينيه دارد؟ و در عوض عرقچين دوختن و آجيده و مادربچه و برگ تره زدن که امروز در اين مملکت منسوخ شده يا چرخ خياطی کردن و کاموا و گلدوزی و سرمه و مليله دوزی يادگرفتن و به درد بی درمان مرد بيچاره شريک شدن از گناهان کبيره است؟ ای روسای ملت و ای حاميان محفل نبوت! به خدا قسم روز ديگری غير از امروز هست که او را يوم لاينفع ولاينون می گويند؛ در ديوان حضرت خاتم النبی(ص) تمام شماها سرخجلت به زير خواهيد افکند که حقوق معاشی و حياتی ما نسوان را ضبط کرده ايد.»
- مصنف گفته اگر مردی دست زن خود را بگيرد و بخواهد در آتش اندازد آن ضعيفه بايد مطيعه باشد، ساکت و خاموش بنشيند، ابا و امتناع ننمايد. به به! مولانا! تو اگر با اين فهم و ذکا اگر کتابی نمی نوشتی چه می شد؟ … عجيب تر اينکه اين نادان خود را تربيت شده باصطلاح متفرنگين و مستفرنگين و سی ويليزه می داند خود را مقلد معلمين اروپ می انگارد. معلوم شد که نيم ويليزه هم نيست. و … که با جستجوی سادهای در اینترنت میتوانید مابقی را خودتان ملاحظه کنید.
- فصل دوم در حفظ زبان گفته که «زخم زبان بدتر از زخم سنان است. حق است این سخن، حق نشاید نهفت»… «آنچه زخم زبان کند با مرد / هیچ شمشیر جان ستان نکند»
اما از روی انصاف در هیچ عهد و زمانی و در هیچ زمین و مکانی به کسی مثلاً شده است که گفته باشد قربانت بگردم او در جواب بگوید زهرمار؟ تا مرد خود صد مرتبه زخم زبان به زن چندان نزند و زن را ملجاء نکند، زن یک مرتبه جواب زشت ندهد.
«جواب هر جفنگی یک جفنگ است / کلوخ انداز را پاداش سنگ است!
القصه خواندیم و لذت بردیم و ارضا شدیم و تحت تأثیر قرار گرفتیم و ذوقی نمودیم و قلممان آنوری رفت و این شد که دیدید. حال اگر در مخیلهتان غیبتمان مینمایید که عجب بیجنبه و کممایه است که به اندک ضربی بندری میرقصد پانویس کنم که در این وانفسای تقسیم بهشت و جهنمی که برخی آقایان برایمان ساختهاند به نحوی که متأسفانه عده کثیری از جماعت نسوان نیز از بدو تولد تفکر در وجودشان خود را مأمور به خدمت مردان میبینند و البته انحصار مشاغل خاص من جمله تاریخنویسی به آقایان و نیز خساست عجیب آنها در ثبت حقایق، یافتن چنین نشانههایی که اگر بگردیم بیشتر هم یقینا هست، الحق جای خوشحالی دارد و مسکن است چنان که سیگار برای برخی مردان درد بیدرمان دیگر گرفتهای لابد… که این نشانهها به جهت کمی یادآور سرگذشت تلخی است و به سبب وجود، مرهمی بر آلاممان. بگذریم … روانش شاد باد بی بی خانم استرآبادی.