یادم میاد پدر مادرم از روزهایی تعریف میکردند که مردم با هم بودند.هر کسی غم و درد دیگری را غم و درد خودش میدانست.
جوانهایی که برای گرفتن گالنی نفت برای همسایه در صف میایستادند.
اما، اما هفته قبل خبری آمد که عمق دور افتادن مردم از هم را برای من عریان کرد. خبر این بود:
«گروهی از کشاورزان اصفهانی لولههای انتقال آب به یزد را ترکاندند!»
ادامه خواندن “سرمایه اجتماعی بر باد رفته و قطع آب شرب یزد”