شبی که داشتم با هزار زحمت با وجود بخیههای دندونم یه کم برنج میخوردم یاد اونایی افتادم که بخیهها و عملهای سنگین دارن. بویژه خانمهای بدبختی که با سی سانتیمتر بخیه سزارین باید برن دستشویی و معمولا دچار یبوست هم میشن و طبق معمول لعنت فرستادم به طرز آفرینش خودمون و این بدبختیایی که داریم. واقعا خیلی سخته خیلی. بعد یاد یه آقایی افتادم که زیر پست قبلی کلی بارم کرده بود که شما زنا فقط قر و فر دارین و همهی بدبختی زندگی مال ما مرداست. بدینوسیله میخواستم یادش بیارم که تشریف فرمایی پربارش به این دنیا همراه بوده با جر خوردن یک زن، که اگه تا آخر عمرش هم بدوه نمیتونه قیمتش رو بپردازه. نمیدونم چرا بعضی از این مردا چشمشون فقط دوتا چیز رو میبینه: پول و تن زن.
پینوشت: دوتا دندونم رو کشیدم و بخیه خورده و دوسه روزه که نمیتونم غذا بخورم 🙁