مقاله زیر توسط دوستی مشفق و رکگو نوشته و برای من ارسال شده است. فارغ از اینکه با بخشهایی از اون موافق و با بخشهاییش مخالفم. و به خصوص لحن پاراگراف دوم را خشن و تند میدونم، اما خوندنش خوبه برای اینکه یادمون بیاد مشکلات فرهنگی ما جدی است و باید برای اصلاح اون فکر کنیم.
متن مطلب وارده به صورت زیر است:
این ترکوندن لولهی آب رسانی به یزد، توسط تعدادی از اصفهانیها، داره میره تبدیل به یک دعوای جدی یزد-اصفهان بشه. دوستی ازم خواسته در این رابطه چیزی بنویسم. چی بگم؟
رفتار این معدود هموطنان اصفهانی و اون تعداد بیشتری که از این کار حمایت میکنن اینقدر زشت و در عین حال احمقانه است که جای بحث نداره.
اما به نظر من، این فقط یک مصداقه و مشکل بنیادیتر از این حرفهاست. توی این مملکت، کردها و ترکها با هم بدند. ترکها با فارسها خصوصا شمالیها مشکل دارن. توی خود شمال گیلانیها و مازندرانیها با هم خوب نیستن. دوباره توی گیلان هم رشتیها و انزلیچیها با هم مشکل دارن. مساله محدود به شمال نیست. مثلا توی یزد ما هم، میبدیها با اردکانیها و تفتیها با مهریزیها خوب نیستن. حتی توی هر شهری محلههای مختلف با هم دعوا دارن. خلاصه کنم. همه با هم مشکل داریم. چرا؟
به اعتقاد خیلیها کار انگلیسهاست که از وقتی توی ایران بودن بذر تفرقه و دعواهای اینچنینی رو کاشتن. اما به نظر من دلیل اصلی رو باید در خودخواهی و خود برتربینی و کوتهنگری خودمون جستجو کرد که هنوز همون رفتار قبیلههای اعراب زمان جاهلیت رو داریم. وگرنه چطوری ممکنه یک اصفهانی که آبش از چهارمحال و بختیاری میاد و نفت و گازش از خوزستان و آهنش از یزد به خودش حق بده مانع آبرسانی به شهر مجاور بشه؟ البته دوستان یزدی هم قبل از انتقاد از اصفهانیها باید اول ببینن در برابر رفتار وحشیانهی سال گذشته همشهریهاشون در قبال افغانستانیها، واکنش درخوری نشون دادن یا طبق عادت معمول کور خود و بینای دیگران هستیم؟
مسلما روند صعودی این خود برتر بینی و خودخواهی نشانهی سیر قهقرایی شعور و فرهنگه و مقصر اصلی هم در این بیشعوری عمومی حکومته. ولی ما منتقدین سیاستهای فرهنگی حکومت هم به دفعات همین خودخواهی و خود برتر بینی درونی رو در قالب رفتار و گفتار نژادپرستانه یا توهین به عقاید متفاوت بروز دادیم و میدیم.
سرتون رو درد نیارم. جان کلام این که اگه همین سیستم رو ادامه بدیم و نیرومون رو صرف دشمنی با هم کنیم حتما آیندهی خیلی روشنی در انتظارمونه.
در تاریخ هست که در قرن ۷ دعواهای این چنینی توی ایران شایع بوده. منجمله در اصفهان بین «دردشتی»ها و «جوبارهای»ها دشمنی شدیدی وجود داشته. تا جایی که کمالالدین اسماعیل شاعر اصفهانی در شعر معروفی گفته:
تا که «دردشت» هست و «جوباره» / نیست از کوشش و کشش چاره
ای خداوند هفـت سیاره / پادشاهی فرست خونخواره
تا که «دردشت» را چـو دشت کند/ جوی خون آورد ز «جوباره»
عدد خلق را بیفزاید/ هر یکی را کند دوصد پاره
از قضا همین اتفاق هم افتاد! مغولها به ایران حمله کردن و نه تنها دردشتیها و جوبارهایها که تعداد بیشماری از ایرانیها رو قتل عام کردن. خود کمالالدین اسماعیل هم به دست یک مغول کشته شد!
این فقر فرهنگی همه جاییه٬ اگه از درون ما رخت بر می بست که دنیا گلستون میشد٬ و کاش بشود…
بهترین کار اینه که ما از خودمون شروع کنیم.
آستینها را بالا بزنیم و به قضاوت عقل تن در دهیم.
متاسفانه روز به روز هم بدتر میشیم،
و البته محرکهایی هم در این باره داریم. چند وقت پیش بخش خبری ۲۰:۳۰ از شبکهی دوم صدا و سیمای ایران برای اینکه نشون بده آمریکا اخ و چخ، تصویری رو نشون میداد از مزاحمت یه لات آمریکایی برای یک خانم در مترو و بعدش هم انداختتش پایین. چند دفه هم نشون داد، این شاید در لحظه باعث تقبیح از طرف همهی ماها بشه، ولی تکرار این امور باعث میشه باور کنیم که بیشتر از حیوون نیستیم. درسته که من شعارم اینه که من از همه بهترم، ولی وقتی ببینم سطح بودن ِ همه (چه اونی که میبینم (همشهریهام)، چه اونی که سالی یکبار میبینم (برای مثال در مسافرتهای نوروزی) و چه اونی که نمیبینم ولی هست (مثلا اون آمریکایی)) در آلفا مونده، بیشتر از آلفا+اپسیلون بودن رو به خودم تحمیل نمیکنم.
بعضا برای سالم موندن باید محرکها رو از خودمون دور کنیم.