من به عاشورایی باور دارم…

یک زمانی تو فکرم کاشته شده بود کسی که برا امام حسین گریه کنه تو جهنم نمی‌ره. چرا اعتراف نکنم که سال‌های متوالی تو چنین ایامی با شرکت تو مراسم‌های مختلف تلاش کردم صحنه‌های زجرآور روز تاسوعا و عاشورا رو تو ذهنم تداعی کنم تا بیش‌تر وبیش‌تر گریه کنم تا برم بهشت. چرا اعتراف نکنم که رفتم مجلس روضه برا این که حاجت بگیرم.
اما امروز، امسال، از این به بعد دیگه اون آدم نیستم. منِ امروز به چیزای دیگه‌ای باور دارم.
من امروز هر غذای نذری رو به خودم حروم می‌دونم تا وقتی که توی یخچالم دست کم نون و پنیری هست که باهاش سیر بشم، در حالی که می‌دونم یه عده‌ای توی حلبی‌آبادها و یتیم‌خونه‌ها و خیلی جاهای دیگه تو گوشه گوشه‌ی این مملکت از گشنگی رنج می‌برن.
از امروز من هیچ غذای نذری رو برای شفا نمی‌خورم تا وقتی که هم‌وطنم به خاطر کمبود دارو گوشه همین شهر تو بغل عزیزش جون می‌ده. امروز باور دارم که امام حسین توی هیچ غذای نذری که منِ نوعی با شکمِ سیر می‌خورم‌ش شفایی قرار نداده.
از امروز من تماشای ناآگاهی مردم رو توی این مراسم عبادت نمی‌دونم و برای تماشای هیچ زنجیرزنی و علم‌کشی‌ای (قمه که جای خود دارد) نمی‌رم کنار خیابون وایسم. بلکه حتی از دیدن ایستگاه‌های صلواتی‌ای که توی مناطق مرفه برپا شدن (برای چه نیتی نمی‌دونم) و ماشین‌هایی (از پراید بگیر تا بنز) که واستادن و راه رو بند اووردن برای یه چایی صلواتی و هر چی از این دست هست پرهیز می‌کنم، چون حالم رو بد می‌کنه.
از امروز من عزاداری رو نه توی مجالس روضه‌ای که توش افسانه‌سرایی‌های حماسی با صداهای مصنوعی بغض‌آلود تکرار اندر تکرار می‌شه بلکه توی دو خط سوادی که واقعیت داستان عاشورا رو بهم یاد بده جست و جو می‌کنم.
امروز من نه برای داستان‌هایی که به خاطر مصلحت از ذهن مردم پاک نشدن که برای سرگذشت قهرمان‌های واقعیت‌هایی که همین امروزه در گوشه‌ای از این کشور از یاد ما مردم فراموش شدن مرثیه می‌خونم و گریه می‌کنم.
امروز من باور دارم علی‌اصغرهایی دارن همین الان تو جاهایی مثل روستاهای زلزله‌زده‌ی آذربایجان از سرما می‌لرزن و جون می‌دن و ما مردم از گلوی شکافته‌ی علی‌اصغر ۹۰۰ سال پیش حاجت فردای خودمون رو طلب می‌کنیم.
باور دارم که امروز طفل‌های سه‌ساله‌ای و چندساله‌ای از آغوش پدر و مادرشون محروم هستن و ما برای درد رقیه‌ی سه‌ساله‌ای اشک می‌ریزیم که حتی به ابعاد تاریخی‌ش اطمینان نداریم.
امروز علی‌اکبرها و ابالفضل‌ها و حرهایی توی این هیاهوی سکوت فریادشون به گوش ما نمی‌رسه که ما داریم نمایش غرش‌های علی‌اکبر‌ها و ابالفضل‌ها و حرهای نمایشی رو کنار خیابون تماشا می‌کنیم.
امروز زینب‌هایی در شامگاه غریبی خودشون درد می‌کشن و اشک می‌ریزن و صبر می‌کنن و ما هنوز حتی نفهمیدیم زینب چه گفت و چه شد و چه کرد و فقط زینبی رو شناختیم که خواهر برادرش بود و غیر از روضه خوندن برای سر بریده‌ی برادر، انگار هویت دیگه‌ای نداشت.
راستی چرا تو این روضه‌ها این‌قدر کم از روزهایی که بعد از عاشورا به حضرت زینب گذشت صحبت می‌شه؟

7 دیدگاه دربارهٔ «من به عاشورایی باور دارم…»

  1. این نوشتتون یکم افراط گونه بود. هی نگیم کربلا اینجاست و هموطنم گرسنه هست و … ، نگیم چون خودمون مشکل داریم پس نباید عزاداری حسین را بکنیم.
    یکی را به واسطه اون یکی نفی نکنیم. بیاید یه کاری بکنیم.

  2. داشتن دغدغه محرومان – طبق آموزه های اباعبدالله (ع) – ویژگی هر انسان آزاده است، و از این بابت باید به شما تبریک گفت. در عین حال گمان نمیکنم روح عزاداری سید الشهدا و یادآوری آزادگی و از خود گذشتگی او با توجه به محرومان منافاتی داشته باشد.

    تجربه شخصیم نشان میدهد بیشتر بانیان مراسم عزاداری از طبقه متوسط و محروم جامعه اند، همان ها که موقع کمک به سیل و زلزله هم در صف نخست هستند. چه بسا آنها نیز فتوت و کمک به هم نوع را در همین مراسم آموخته اند.

    1. روح عزاداری سیدالشهدا روی چشم ماست. اتفاقا نقد ما هم به همین عدم توجه به روح عزاداری‌ست. در متن هم اشاره کرده بودم به ایستگاه‌های صلواتی که در مناطق مرفه برپا می‌شوند. نقد به این است که در غذاهایی که به نیت خیر و شفا و رضای خدا میان کسانی که نیازی به آن ندارند و سینه‌های سوخته و پشت‌های کوفته و کمرهای آسیب‌دیده و نیز اشک‌هایی که با صحنه‌سازی و تلاش فراوان بغض‌های ساختگی ریخته شده روح عزاداری دیده نمی‌شود. همین ایستگاه‌های صلواتی که از شمال تا غرب و شرق تهران مشاهده می‌کنید را با صلوات که برپا نکرده‌اند. چندصد هزار تومان شهرداری محترم کاسب شده‌اند تا برق و چارچوب آهنی و … در اختیارشان بگذارند. خب همین خرج برنج دست کم یک سال یک خانواده‌ی ندار است. این نذری‌هایی که گاهی در یخچال‌مان جا نمی‌شود و آنقدر می‌ماند تا بریزیم دور برای آن که یخچالی ندارد نعمت بهشتی است. و عرض آخر این که قشر مرفه جامعه ما هم اتفاقا بسیار خیرمند است. فتوت و کمک به هم‌نوع در نهاد آدمی است و به نظر من جایی آن را پخش نمی‌کنند. من هم راستش را بخواهید تا به حال کسی را ندیدم که در این مراسم‌ها فیض معنوی برده باشد غیر از تسلای خاطری مختصر آن هم اگر توفیق‌ش نصیب‌ش شده باشد. عوض‌ش تا دلتان بخواهد ماشین‌هایی که دیده‌ام که علم و کتل به خودشان آویزان کرده‌اند و برای ماشین بغلی که سرنشین‌ش خانم است بوق زده‌اند یا عزیزان سیاه‌پوشی را دیده‌ام که از فیض متلک گهربارشان عابری را مستفیض کرده‌اند و بماند… عرض من نفی عزاداری نیست. درست و آگاهانه عزاداری کردن است. به جای اشک بر مصائب رفته آموختن روش و منش امام است. و گرنه اگر مجلسی باشد که حقایق حرکت امام حسین را روشن کند نیازی به تازه کردن و شبیه‌سازی دردها و زجرها نیست. از مشاهده‌ی مظلومیت‌ها و نادانی‌ها و غفلت‌ها و ظلم‌ها و وحشی‌گری‌ها و … گریه خودش می‌آید. نیازی هم به سر و سینه دراندن و سرخ کردن نیست. آن گریه است که شست‌وشو می‌دهد و می‌پالاید.

  3. وقتی به فکر محرومان هستیم شاید بد نباشه قبل از غذای نذری عاشورا که سالی یک بار گیر میاد و به زحمت توش گوشت پیدا میشه – به فکر شامهای عروسی هر روز و هر شب هم باشیم که از ده نوع غذا، هفت نوعش دور ریخته میشه

  4. والا نظر شخصی من اینه که باید به نیت هر کاری توجه کرد. خب یک وقت‌هایی انسان به هر دلیلی مانند عروسی قصد ولیمه دادن دارد و دوست دارد افرادی که ‌می‌شناسد و دوست‌شان دارد را مهمان کند. خب این آدم حق دارد خرج کند شام خوب هم هر چه در توان‌ش هست بدهد. بدیهی است که عدم اسراف و چشم‌درآوردن و این‌ها هم باید مورد توجه قرار گیرد. ولی وقتی دیگر می‌گوید این را به نیت کار خیر و رضای خدا دارم خرج می‌کنم خب باز هم حق دارد هر طور می‌خواهد این کار انجام دهد و خدا هم حتما نیت‌های خالص را توجه می‌کند. اما به نظر من بهتر است که چنین خرجی به مستحق برسد.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.