گمان میکنم وبلاگ هر آدمی میتواند یک دفترچه خاطرات شخصی با مخاطب عام باشد. اما دلایل متعددی هستند که این مزیت را از وبلاگ ما میگیرند. شاید کسی اصلا با قائل شدن این ویژگی برای یک وبلاگ موافق نباشد. به هر حال من دوست داشتم هر وقت دلم میخواهد هر چه دلم میخواهد در این جا بنویسم. اما:
* ترس از برداشتهای درست و نادرست خوانندگان آشنا و غریبه
* برملا شدن مسائل شخصی
* شکستن تصویری که دیگران از تو ساختهاند یا تو برای دیگران ساختهای
* صد البته فضولیهای ارتش سایبری
* جلوگیری از ایجاد سوءتفاهم
* امکان ایجاد نگرانی برای آنهایی که آدم را دوست دارند
* فکر این که اگر دانشآموزت این را بخواند چه؟ اگر خانوادهات این را ببیند چه؟ اگر کارفرمایت متوجه بشود چه؟ و اگر هزار دیگر…
و …
باعث میشوند آدم خودش را هی سانسور کند. درد بدی است.
کاش میشد:
وقتی عصبانی هستی بیایی اینجا و فحش بدهی
وقتی دلگیری بیایی اینجا و درددل کنی
وقتی دلخوری بیایی اینجا و به در بزنی که دیوار بشنود
اصلا وقتی ناراحتی بیایی اینجا دلت را خالی کنی
وقتی تحت فشار هستی بیایی اینجا و غر بزنی
وقتی خوشحالی بیایی اینجا و برقصی
آه
امان که جامعهمان ما را بازیگرانی چند نقش ساخته که هر جا میرویم صورتکی دیگر و نقشی دیگر و دیالوگی دیگر باید اجرا کنیم.
میترسم که حسرت خود را زندگی کردن آخر به دلمان بماند.
2 دیدگاه دربارهٔ «خود سانسوری بد دردی است»
دیدگاهها بسته شدهاند.
درد عجیبیست.
من خودم مشکل عجیب تخصصی نویسی دارم. یعنی بعضی وقت ها دلم می خواهد داستان ها کوتاهی بنویسم و شاید شعری که خوانده ام و چیزهایی از این قبیل و حتی در این موضوع ساده هم می گویم مخاطبم آمده تخصصی بخواند، نه عامه نویسیه مرا 😀
صد البته در داستان ها هم تا جای ممکن خود سانسوری داشت ام 😀 که نکند کسی اینگونه برداشت کند و یا نکند …
شاید مشکل شما با این قالب وبلاگهایی که شبیه سایت هست بشود حل کرد. من زیاد وارد نیستم که آدرس بدم. ولی دیدم که بعضی وبلاگها ساختارشان شبیه سایت است. مثلا چند سربرگ با موضوعات مختلف رو توی صفحهی اصلی میشه دید.