دوران خیلی بدی بود. روز به روز حلقهها بر دور گردنت تنگتر میشد. روز به روز احساس خفگی بیشتری میکنی. هر روز نگرانتر میشوی که شاید فردا همان روز است.
و این فردا نزدیک و نزدیکتر شد. تا امروز.
از امروز به نظر میرسد فقط باید تلوزیون ملی دید، اینترنت ملی استفاده کرد. اخبار ملی خواند و شنید. رای ملی داد. عقیدهای ملی داشت. از امروز باید ملی باشی.
بدرود اینترنت.
پ.نـ. اگر نمیترسیدم از عاقبت کار و حجم خرابیها و وسعت و مدت آشوبها، جنگ و ویرانی را ترجیح میدادم به صلح و آشتی ملی.