چند روزی با هم بودیم. خیلی زود گذشت و خیلی خوش گذشت، و باز تنها هستم. باید صبر کنم تا جمعه. بازم خدا پدر گراهامبل را بیامرزه.
6 دیدگاه دربارهٔ «بازم دوری»
دیدگاهها بسته شدهاند.
چند روزی با هم بودیم. خیلی زود گذشت و خیلی خوش گذشت، و باز تنها هستم. باید صبر کنم تا جمعه. بازم خدا پدر گراهامبل را بیامرزه.
دیدگاهها بسته شدهاند.
🙂
تحمل داشته باش ددی
والا انتظاری که امید وصال باشه شیرینه که
برا دل تنگت یتا فال حافظ گرفتم:
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم / غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی / تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت / بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست / تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه / کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند / طلب از سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست / تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم
[audio:http://sadeq.ir/media/hafez/377.mp3%5D
داداشی ایشاالله زودی به قول ملیکا تنگ دلت وا مشه!
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/
آتشی بود در این خانه كه كاشانه بسوخت//
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت/
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت//
خشیش به همین دلتنگیاشه!
بیا عیال رو ور دار دو روزی بریم مشهد، هم فاله هم تماشا.
کاش میشد چند روزی مرخصی گرفت. هم من از شرکت هم مریم خانم از پروژه.
کاش میشد …